از فکر من در غصههای دوریات شاید…
یا صحبتم از قصهی مهجوریات شاید…
از دوستانی که برایم بهتر از سم بود
یک چیزهایی بود اما حق بده کم بود
هرچیز میگفتم یکی میگفت “اَه بد بود”
منصور بود اما تو میدانی که مرتد بود
از اوج انسانهای خوبی که علفخوارند
حامی حیوانات اما مردمآزارند
از قصههای خوب در یک روزگار پست
از تف به این دنیا و هرچی توی آن بودهست
از من فراری، عاشق از فرهاد بیتیشه
پنهان شدن پشت نقاب فکر و اندیشه
از من، خودت، از عشق، از “صد سال تنهایی”
از فکرهای فلسفی، صفهای نانوایی
از قرصها از قرصها از قرصها از من
از “دوستت دارم” که چه؟ در لحظهی رفتن
نیما مهرجو