مثل صدایی كه بلندت كرده از خوابِ…
◼
یک شاخه گل در شیشهی خالی نوشابه
یک عكس از ده سالگیِ بچّه موشی كه↓
دارم پنیر دزدیام را زیر تاریکِ↓
یخچال خاموش تو… قایم كرد جیغش را!
جا كرد لای دستهایی سرد جیغش را
كه در تشنّجهای این تب عاشقم باشی
اصلا فقط یک روز و یک شب عاشقم باشی!
دزدیدمت از خواب و بیداری دخترها
و زندگی كردم كنار خاطراتت با…
و زندگی كه احتمال بی تو مردن بود
مثل كبودیهای روی گردنت «من» بود
این آدم بیكلّه كه از ماه افتاده↓
با كفشهای خندهدارش راه افتاده↓
در قصّههای مردهی جنّ و پریهایم
زل میزند به گریهی نامادریهایم
زیر پتوی خیس و سنگینی كه بیدارم!
احمق! نمیخواهی بفهمی دوستت دارم؟!
آتش میاندازی به رؤیاهای آدم كه
یک روز از من میروی، خُب به جهنّم كه↓
افتادم از چشم خدایت به زمین/ لرزه!
از خوابهای مرد من گم شو زن هرزه!!
این عشق دارد ذرّه ذرّه ذرّه جانم را…
این عشق دارد خردههای استخوانم را…
بس كن! برای گفتن این حرفها دیرم!
بس كن عزیزم! دارم از سردرد میمیرم
از بیت چندم در بیاور زیرپوشت را
بیرون كن از كابوس امشب بچّهموشت را
این شعر را راحت بكن از حرف سختی كه…
[دارد می افتد آخرین برگ درختی كه…]
◼
و عشق… كه معتادِ هرشب قرص خوردن بود
و زندگی… كه سنگ قبرِ كوچک من بود
و هی صدایی كه بلندت كرده از…
– خوبی؟!
هذیان غمگینی كه به چی مشت میکوبی؟؟؟
جیغ زنی كه سعی/ كرده انتخابش را
مثل سؤالی كه نمیخواهد جوابش را
جیغ زنی كه هر شب از خواب تو پا میشد
به زندگیِ من گره میزد طنابش را
جیغ زنی كه مثل یک كابوس تكراری…
و بچّهای كه خیس كرده رختخوابش را…
مونا زندهدل
عاالی بود….وعشق که معتادهرشب قرص خوردن بود