دیوانهخانهای به نام مدرسه!
مقالهای از محمدباقر فراحی
سلطهطلبی ستمگران بر جان و مال تودهها محدود به کارخانهها و سوء استفاده از تولید و دسترنج آنان نیست بلکه ریشههای آن را باید در وجوهی اساسی تر جست و جو کنیم، وجوهی که وظیفهی برنامه ریزی، سازماندهی و تعلیم دانش آموزان را از اوان کودکی بر عهده میگیرند، دانش ستمگران به مثابهی ابزاری برای اعمال قدرت عمل میکند، که در صورت حکم بر انجام فریضهای خارج از ضوابط و جهان بینی حاکم بر عرفی خاص، باید آن را بدون چون و چرا پذیرفت، نهاد شکل گیری این ایدئولوژی طبیعتاً کارخانهها نیستند بلکه این نهاد سیطره آمیز همان مدرسه است که برای به هنجار ساختن، پذیرفتن و به قاعده کردن تلاش میکند.
چه تفاوتی است بین کارخانهها و مدرسهها و دیوانه خانهها و زندانها و اردوگاههای کار اجباری؟! آیا همهی آنها دریک راستا و به منظوریک هدف شکل نگرفته اند؟! میشل فوکو در «زایش زندان» مینویسد؛ «چه جای شگفتی که سلول زندان، با جزء همراهش یعنی کار اجباری و نیروی مقتدر زندان که همراه است با نهادهای مراقبت، ثبت و با حافظان نظم-که کار کردهایی چندگانهی داوری را ادامه میدهند- ابزار مدرن مجازات باشد؟! آیا هیچ جای شگفتی دارد که زندان به کارخانه، مدرسه، سرباز خانه و تیمارستان همانند باشد»(1)
«گاو مقدسی» به نام مدرسه نهادی است که آداب و رسوم ورود به جامعهی مصرفی را به کودکان میآموزد و حداقل دوازده سال از عمر کودکان را صرف خدمت به «صنعت آموزش» این بزرگترین کارفرمای جهان امروز میکند. خاصیت تک گویی، جزوه محوری و استاد محوری مدارس در حقیقت زیستگاهی قدرت طلبانه و در خدمت منافع ستمگران دارد.
پائولو فریره و ایوان ایلیچ دو اندیشمندی هستند که مباحثات و نوشتههای خود را صرف تبیین این نهاد ستمگری کرده اند و پیشنهادات خود را برای مبارزه با این وضعیت مطرح ساختهاند.
فریره در آموزش ستم دیدگان عمل مردم زائی را در برابر مردم زدائی، تک گویی را در برابر گفت و شنود و در نهایت آزادی را در برابر به هنجار کردن میآورد. همهی ترس ستمگران از آزادی است، چرا که گفت و شنود را میسازد، هر جا که میبینیم خاصیت گفت و شنودی از بین میرود و به هر میزان که از گفت و گو دور شویم به همان نسبت فرآیند تبدیل تودهها به ستم دیدگان در چنگال ستمگران نزدیک شدهایم.
افسانهسازی و داستانسرایی ستمگران، یک نوع تولید قدرت است چرا که کسی حق ورود به افسانهها را ندارد، افسانههایی دارای اساطیر و قهرمانانی خدشه ناپذیر هر گونه شک را در جهت گفت و شنود از انسان سلب میکند، ستمگرانی که پیوسته در راه رام کردن ستم کشان میکوشند.
«از مفهوم بانکی و سود محور آگاهی چنین بر میآید که نقش مربی تنظیم کردن راهی است که از آن جهان وارد درون شاگردان میشود، وظیفهی او سازمان دادن به جریانی است که هم اکنون خود به خود روی میدهد و آن پر کردن شاگردان است به وسیلهی سپردن امانتهایی از اطلاعات که در نظر او معرفت را تشکیل میدهند و چون آدمیان به شکل موجودهایی منفعل جهان را دریافت میکنند، تربیت آنها را بیشتر منفعل میکند و با جهان همرنگ میسازد»(2)
ستمکشان برای غلبه بر این ستمگری اول باید درک کنند که میزبان ستمگرانند، آنها ابتدا باید جایگاه ستم کش خود را دریافت کرده و پس از آن برای آزادی اصیل بجنگند، آزادی اصیل نه در تبدیل شدن به ستمگر و دستیافتن به قدرت نهفته است بلکه در عشق به آدمیان و عشق به گفت و گو با ایشان براییافتن راه حلهایی این جهانی، حقیقی و عاقلانه نهفته است، عشقی که نشان از دلیری و تعهد نسبت به آدمیان دارد.
ایوان ایلیچ نیز گر چه در شرایط فعلی خوشبین به آزادی نظام آموزشی نیست، طرح جانشینی را برای تحقق نظام آموزشی بالنده و گفت و شنودی ارائه میدهد که چهار بخش دارد:
الف) بخش تهیهی اشیاء آموزشی؛ شامل ابزارها، ماشینها و دستگاههایی که در آموزش مورد استفاده قرار میگیرند، از این اشیاء در آزمایشگاهها، کتابخوانهها و موزهها و نیز در همان محلی که کار میکنند میتوان استفاده کرد.
در مدرسه اشیاء با محیط طبیعی خود رابطه ندارند، تمامی اختراعات صنعتی تنها در دسترس افراد متخصص است که حاضر نیستند شناسایی ویژهی خود را با کسی در میان بگذارند، باید این انحصار را از میان برد، شیء نباید برای غیر متخصصانیک معمای لاینحل باشد، انتخاب آموزشی نیز باید آزاد و اختیاری باشد نه برنامه ای و تحمیلی و از همه مهم تر علاوه بر خود شیء شیوهی تولید آن را نیز باید آموخت.
ب) بخش تبادل معلومات؛ باید بر حسب موضوع آموزش، کسانی که میخواهند معلوماتشان را به دیگران انتقال دهند، به کسانی که طالب این معلوماتند، شناسانده شوند. نظام مدرسهی کنونی این عمل را ناممکن میسازد و تنها برای کسانی حق تدریس قائل است که مدرک مربوطه را در رشتهی مربوطه داشته باشند. افکار عمومی نیز پذیرفته است که فقط مدرکی که مدرسه میدهد ارزش دارد.
به این ترتیب بازار بر اساس کمیابی متخصصان دیپلمه رونق دارد و این کمیابی به توسط نظام مدرسه هم چنان حفظ میشود، اما انحصار حق تدریس به حرفه ایها، نقش آزادی بیان و آزادی اجتماعات است. باید تدریس را از انحصار بیرون آورد و آن را آزاد ساخت.
ج) رابطه با همگنان؛ ثمر بخش ترین راه تبادل معلومات رابطه با همگنان است. امروزه روشهای ضبط صوت و تصویر در بسیاری از موارد وجود مربی و معلم را زائد ساخته اند و درست به همین دلیل، لزوم ملاقات و تبادل معلومات و تجربیات بین همگنان بیشتر شده است. برای آن که این ملاقات و تبادل صورت گیرد، آزادی بیان و اجتماعات شرط اول است.
د) مربیان حرفه ای؛ هر کس در حرفهی خود تجربه و بصیرتی داشت، باید بتواند آن را آزادانه به افرادی که خواهان آنند بیاموزد. خارج کردن آموزش از قید مدرسه یعنی پیش بردن (و نه خفه کردن) تلاش برای دستیابی به انسانهایی که در زندگی، به نوعی فرزانگی عملی دستیافته اند و حاضرند آن را به کسانی که در آغاز کارند بیاموزند.»(3)
____________________
منابع:
(1) M.Foucault, Surveiller et punir, Naissance de la prison, paris, 1975, p235
(2) آموزش ستم دیدگان، پائولو فریره، احمد بیرشک و سیف الله داد، خوارزمی، تهران، ۱۳۵۸،
ص۶۵
(3) آموزش فارغ از مدرسه، ایوان ایلیچ، منوچهر هزار خانی، فرهنگ و زندگی، ۱۳۵۳، شماره
۱۵، ص۱۱۰