“اجازه بدهید فیلمتان جای شما داد بزند آقای حاتمیکیا”
یادداشتی بر فیلم «به وقت شام» به کارگردانی «ابراهیم حاتمیکیا»
علی ولی اللهی
بعد از گذشت یک ماه از اتفاقات و حواشی جشنوارهی فیلم فجر، شاید بتوان منطقیتر و به دور از هیاهوهای رسانهای بعضی از فیلمهایی را که سر و صدا کرده بودند، مورد بررسی دوباره قرار داد. یکی از این فیلمها «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا است. فیلمی که علیرغم بردن جایزهی بهترین کارگردانی و چند جایزهی دیگر، کارگردانش همچنان شاکی بود و داد و بیداد راه انداخته بود. ما کاری به آن اتفاقات و دلایل شاکی بودن آقای حاتمیکیا نداریم. ترجیح ما بر این است که به خود اثر مراجعه کنیم، تا ببینیم عوامل سازنده تا چه حد در ساختن دنیای فیلمشان موفق عمل کردهاند.
«به وقت شام» را میتوان از چند جنبه بررسی کرد. یکی بحث پیشرفتهای تکنولوژیکی است که گفته میشود این فیلم به سینمای ایران اضافه کرده است. ما دو تا راه داریم. یکی اینکه مدام سینمای خودمان را با خودمان مقایسه کنیم و لاکپشتوار به حرکت رو به جلو ادامه دهیم، یکی هم اینکه سینمای روز دنیا را سنگ محک قرار دهیم و هرچند دردناک، بفهمیم که خیلی عقبیم. به وقت شام در سینمای ایران فیلم رو به جلویی است از لحاظ جلوههای ویژهی بصری و فیلم ضعیفی است در مقابل نمونههای خارجی. حتی شاید بتوان گفت در مقابل نمونههای معمولی خارجی. کافی است به صحنههای شبیهسازی شده با کامپیوتر در فیلم دقت کنید تا این احساس به شما دست دهد که مشغول انجام یک بازی کامپیوتری قدیمی هستید. مثلا صحنهی جمع کردن ضایعات از وسط باند فرودگاه شهر «تدمر». آن قرص ماه مسخره به آن بزرگی با آن رنگ عجیب و غریبش در بکگراند صحنه چه کار می کند؟ چه چیزی را قرار است نشان دهد؟ پوسترهای wonderful world است؟! یا مثلا صحنهی منفجر شدن هواپیما وسط آسمان و پخش شدن تکههایش؟! نمیدانم بعضیها چطور این را یک موفقیت به حساب میآورند، در حالی که مشخصا این پلان از لحاظ جلوههای ویژهی بصری ضعیف است.
بحث بعدی که میتوان مطرح کرد، قصهی فیلم است. داستان از این قرار است که در زمان سلطهی داعش بر بخشهای زیادی از عراق و سوریه چند خلبان ایرانی برای کمک به آن کشورها اعزام میشوند. در بین این خلبانان یک پدر و پسر به نامهای یونس رستمی و علی رستمی به ترتیب با بازی های هادی حجازیفر و بابک حمیدیان حضور دارند که برای یک عملیات راهی شهر تدمر میشوند تا یک هواپیمای ایلوشین را با افرادی که آنجا در محاصرهی داعش گیر کردهاند به دمشق ببرند. در طول فیلم سوالات زیادی از نحوه رفتار داعشیها و نیروهای ایرانی و سوری به وجود میآید که منطق قصه را زیر سوال میبرد. مثلا اینکه نیروهای داعش بالاخره میدانستند آنجا یک هواپیما و کلی نیروی غیر نظامی هست یا نه؟ با توجه به اینکه بارها در فیلم تاکید میشود که نیروهای غربی به داعشیها کمک میکنند عجیب است که ایرانیها با عکسهای هوایی بدانند آنجا هواپیما هست و داعش نه! پس با این حساب چرا داعشیها اجازه دادند هواپیما بیرون بیاید و استارت بزند و لحظه پرواز به آن حمله کنند؟ چرا زودتر اصلا آنجا را بمباران نکردند که خیال خودشان را راحت کنند؟ یا چرا با همان ماشینهای شبیه ماشینهای فیلم MadMax به آنجا یورش نبردند؟ از نیروهای سوری مستقر در آنجا میترسیدند؟ پس چرا وقتی هواپیما خواست پرواز کند این ترسشان فرو ریخت و با همه قوا حمله کردند؟ از این کارهای عجیب و غریب برای اینکه اکشن فیلم بالا برود زیاد دیده میشود.
داعشیهای اسیر توی هواپیما هم عالی بودند! خیلی نینجاوار در حالی که دستهاشان بسته بود توانستند خودشان را نجات دهند و چندین نیروی سوری مستقر در آنجا را خلع سلاح کنند و از آن جایی که کارگردان نتوانسته بود به صورت منطقی این را به تصویر بکشد ترجیح داد در لحظه آزاد شدن اسرای داعشی دوربین را به کابین خلبان ببرد و چند تا صدای تیر شنیده شود و بعد برگردیم ببینیم داعشیها هواپیما را مال خود کردهاند. و یا در آخر فیلم، علی چتر نجات دارد. یک دستگاه کنترل از راه دور هم دارد که میتواند با آن، هواپیمای توی آسمان را منفجر کند. چرا بیرون نمیپرد و بعد دکمه را بزند؟ این چه قهرمانپروری است؟ علی میخواهد به زور خودش را قهرمان نشان دهد! رفتاری کاملا خارج از دنیای فیلم، صرفا برای شهید کردن قهرمان داستان در انتها. برای افزایش بار احساسات! در مورد شخصیتپردازی هم واقعا حرفی نمیتوان زد. قطب صد در صد مثبت فیلم (ایرانی ها) در مقابل صد در صد منفی فیلم (داعشی ها) با یک چهره که شاید منطقیترین کاراکتر فیلم است یعنی شیخ ممدوح سعدی. تقابل شخصیتها و نتیجهگیری از همان اول مشخص است. دوراهی علی بین خانواده و دفاع از وطن و حرم با باردار نشان دادن همسرش دیگر واقعا تکراری و نخ نماست و یونس کهنه سرباز بازمانده از جنگ ایران و عراق و بوسنی و لبنان که تکلیفش وسط فیلم مشخص نیست.
در مورد کارگردانی آقای حاتمیکیا بحث خیلی مفصل است. ایشان برنده جایزهی بهترین کارگردانی جشنواره شدند و انتظارات از این فیلم علیالخصوص در مورد کارگردانی و دکوپاژ بسیار بالاست. اولین مساله این است که فیلم فرم خودش را ندارد. کارگردان میخواهد یک تم ایدئولوژیک ایرانی اسلامی را سوار کند بر فرم یک فیلم هالیوودی اکشن. این، جور در نمیآید. آن فرم منجر به قهرمان سازی اومانیستی میشود و حاتمی کیا میخواهد قهرمان معنوی بسازد. پس هر کدام راه خودشان را میروند. احتمالا همین است که بسیاری از منتقدین میگویند فیلم به سمت کمیک حرکت میکند. فیلم هم میماند این وسط. از اینجا مانده و از آنجا رانده. در مورد جزئیات کمی حرف بزنیم. باور کنید اواسط فیلم میخواستم بلند شوم وسط سینما داد بزنم که آقای حاتمی کیا! سرویس کردی ما رو با نمای هلی شات!! از فیلمهای اکشن هالیوودی تنها چیزی که به کرات و بدون دلیل در فیلم استفاده میشود نمای هلی شات است. از در و دیوار. چپ و راست. نمای هلی شات. این نماها تنها جاهایی هستند که خود کارگردان نمایانده میشود. اما در ادامه در بسیاری از صحنههای هیجانانگیز فیلم، مثلا قسمت سر بریدن اسرا این دیگر کار کارگردان نیست. اتفاقا این کار داعش است. یعنی این نماها را قبلا داعشیها گرفتهاند. هیجان انگیز است؟ بله هست. شما یک مرغ را بیاورید و زنده زنده سرش را ببرید و فیلم بگیرید. مخاطب هیجانزده میشود. با هر زاویهای. با هر کیفیتی. آدم که دیگر جای خودش. پس این ربطی به نوع دکوپاژ کارگردان ندارد. این سکانس اصلا مال داعش است. ما دوست داریم ببینیم مولف چه کار میخواهد بکند در این سکانسها.
شاید این طور برداشت شود که فیلم هیچ نکتهی مثبتی نداشته. چرا داشته. به وقت شام فیلمی است که اگر با ادعایش سنجیده شود فیلم بدی است. وقتی فیلمی جایزه اول کارگردانی را میگیرد و تازه شاکی هم هست، انتظار از آن بالا میرود و ما هم در حد بهترین کارگردانی جشنواره آن را ارزیابی میکنیم. وقتی فیلمی با بودجهی بسیار بالای موسسهی اوج ساخته میشود انتظار بالا میرود. مثل این است که دو نفر، یکی با هزار تومان پول و یکی با صد میلیون تومان، هر دو برای غذا نان لواش تهیه کنند. نان لواش بد نیست. اما وقتی بدانیم یک نفر صد میلیون پول داشته و نان لواش خریده نمیتوانیم از او قدردانی کنیم!
ممنون از نوشته خوبتون. واقعا مثال خرید نان لواش و صد میلیون عالی بود. متاسفانه با سرمایه و فرصتهای این مردم چه کردند و طلبکار هم هستند!
8 میلیارد تومان تا اونجایی که من میدونم به اندازه هزینه ی ضعیف ترین فیلم های هالیوود هم نیست
با چنین سرمایه ای انتظارات هم بالا نمیره
نه به اندازه ی فیلمهای 200 میلیون دلاری هالیوود!
کمی انصاف خوبه