آیا غزل پست مدرن ترکیبی پارادوکسیکال است؟
مقالهای از سید مهدی موسوی
این سوال یا در واقع ایراد تلویحی را خیلی جاها شنیدهام و اکثراً از طرف منتقدینی بوده که بیشتر قصد بازی با اسامی را دارند تا ماهیت جریانها و ژانرهای ادبی. اما اگر بخواهم جواب این سؤال را خلاصه و مفید عرض کنم باید بگویم که در اینجا دو دیدگاه کاملاً متفاوت در بین دو جریان اصلی حاکم بر غزل پست مدرن در ایران وجود دارد که من بی هیچ قضاوتی هر دو را مطرح میکنم:
دیدگاه 1: «غزل پست مدرن» پستمدرن نیست!! بلکه در واقع بیان یك وضعیت پسامدرن یا تفکر پستمدرن با استفاده از ابزارهای مدرن است یعنی بسیاری از ویژگیهای حاكم بر این نوع شعر (نظیر نظم، چارچوب مداری و یکسانسازی که بر عناصری نظیر وزن، قافیه و قالب حاکم است) از اصول دنیای مدرن میباشند و در اینجا تفكر موجود به نوعی در تضاد با ابزار و دنیای پیرامون قرار گرفته است. وزن و قافیه با تکرار شدن های یکسانشان در طول و عرض شعر، دنیای یکسان ساز و قاعدهمند مدرن را شبیهسازی میکنند و با ساختاربخشی به اثر، مقدمات ساختارشکنی که مدّ نظر ماست را ایجاد میکنند زیرا شاعر ابتدا باید یک ساختار را به وجود بیاورد سپس در مقابل آن عصیان کند به قول «دریدا» اصلا ساختارشکنی بدون پذیرش یک ساختار اساساً بیمعناست.
این دقیقاً وضعیت انسان پستمدرن امروز است كه در جهانی زندگی میكند كه موج صنعتی و مدرنیسم غالب شده و تعارضها و روانپریشی این انسان بر اثر تجربهی این دوگانگی (تقابل تفکر و محیط) موضوع اكثر غزل های پستمدرن است. پس در واقع اگر ما به تلفیق آگاهانهی دو تفكر دست زدهایم كه در مقابل هم قرار گرفتهاند (مدرنیسم و پستمدرنیسم) و اگر اکثراً به چارچوبها تن میدهیم و فقط در موارد معدودی و آنهم بسیار محتاطانه در مقابل قالب (یا همان ساختار پیشفرض) دست به عصیان میزنیم به نوعی قصد بازآفرینی وضعیت شخصیتهایی را داریم كه در جامعهی پیرامون ما دچار این دوگانگی و تعارض شدهاند. فردیتی كه به طور مثال از طرفی در كارخانهها و ادارهها و پشت چراغ قرمزها تحت فشار دنیای مدرن است و از جانبی دیگر با شخصیتسازی مجازی در اینترنت پنجرهای به سوی حفظ خویش در حضور جمع پیدا كرده است. فردیتی که در نهایت در مقابل مدرنیسم و ارادهی معطوف به جمع! تسلیم میشود و فقط در لحظاتی این عصیان را بروز میدهد. اتفاقاً در آن طرف مرز هم پستمدرنیسم را با همین دید می نگرند و مثلا وقتی ساختمان AT & T به عنوان اولین ساختمان با معماری پسامدرن تخریب شده تغییر کاربری مییابد و به یک مرکز مدرن تجاری تبدیل میشود با افتخار اعلام میکنند که این خود یک اتفاق پسامدرن است چون پسامدرنیسم نمیتواند خود به یک نظم و ساخت تبدیل شود و به قولی جزیرههای نامنظمی است در دل دنیای مدرن!
دیدگاه 2: خیلیها همین حضور تفکر پسامدرن در قالب مدرن و نقد مدرنیسم و به چالش کشیدن آن را پستمدرن میدانند و با اشاره به مباحث لوکالیزه شدن فرهنگی تاکید دارند که غزل پستمدرن دقیقا پستمدرن است! و اعتقاد دارند که ساختشکنی فقط در ساختاری از پیش آماده ممکن است و اتفاقاً فقط قوالب کلاسیک میتوانند پستمدرن باشند و حتی نمونههایی از شعرهای موزون و مقفا که جزء ادبیات پسامدرن طبقهبندی میشود را در ادبیات آمریکا و فرانسه یافتهاند و مورد تحلیل و بررسی قرار دادهاند!!
در این دیدگاه بیشتر این مسأله مطرح میشود که اصلاً «متناقض بودن» دو چیز، و نگاه کردن دنیا به شکل تقابلهای دودویی از ویژگیهای اندیشهی مدرن میباشد. و همانگونه که در دنیای پسامدرن سرما و گرما، سوبژه و ابژه و… در تقابل با هم قرار نمیگیرند. غزل بودن و پستمدرن بودن هم هیچ تقابلی را ایجاد نمیکنند و میتوانند در کنار هم به هم زیستی مسالمت آمیز دست بزنند؛ پس اصلاً هرگونه بحث و توجیه پیرامون این قضیه خندهدار است. مخصوصاً اینکه بخواهیم برای پستمدرنیسم که دهن کجی به عقلگرایی و منطق مدرن است دلیل و برهان منطقی بیابیم. این دسته استدلال میکنند که غزل میتواند پستمدرن باشد چون وجود دارد!!
در هر دو صورت هر دو دیدگاه برای من محترم است. مطمئناً همانجور که پستمدرنیسم یک سری خرده روایتهای موازی و حتی متناقض است غزل پستمدرن هم از هرگونه قطعیت طفره میرود. نه مانیفستی دارد نه هر چیز دیگری که بخواهد آن را قانون مدار کند. شباهت تنها در تفکری است که در پشت شعر قرار دارد و در غزل پستمدرن هر کسی به شکلی بروز مییابد.
درود دکتر عزیز
رضا علی اکبری هستم موضوع پایان نامه م بررسی غزل عاشقانه معاصر هست کمک میخام….دانشجوی دکترای ادبیات….شیراز سالها پیش همدیگرو دیدیم….به یادت هستم
راه ارتباطمونو میخام دکتر
ممنون از انتشار این مطلب مفید و موجز