دیوانهای تنها، میانِ دیگرانم
دیوانگی کن پیشِ من، دیوانهجانم…
حرفی ندارم، شعر میگویم که شاید
شعرم شبیه حرفهایم دربیاید
در شعر من پائیز معشوقِ بهار است
حالم شبیه شعرهایم غصهدار است
عمریست با پیچیدگی در اُفت وخیزم
چون سادهام از ساده گفتن میگریزم
بیداریام از قرصهایم دلبریده
خوابم به ترس از ناخودآگاهم رسیده
یک “دیگری” در روح و جسمم خانه دارد
سر به سرِ فکر و خیالم میگذارد
جنگی مداوم توی مغزم برقرار است
سلولْ سلول وجودم در فرار است
از دل فقط دلواپسی در سینه مانده
چیزی درون چشمهایم غم نشانده
آنجا که با دیوارها حرف از دری نیست
جایی برای “دیگریِ” دیگری نیست
دنبال دنیایی که از غیر تو خالیست
میگردمو…میگردمو…میگردمو…نیست
این دور ِ باطل خستگی دارد عزیزم
دلبستگی، دلخستگی دارد عزیزم
گیرم که ارجاعات متناَم برقرار است
هر واژهای بر کارکردی استوار است
گیرم که در اوج و فرودم کشمکشهاست
راویم، استادِ کنشها، واکنشهاست
این فُرمها با بیتهایم آشنا نیست
چون ایدهام همراستا با محتوا نیست
من انسجامی در مسیر انفجارم
راهی بهجز ماندن در این حالت ندارم
پایان من, از هر طرف, یک احتمال است…
این عاشقانه در مسیر شرح حال است
میخواستم از شیطنتهایت بگویم
از قصهی دیروز و فردایت بگویم
میخواستم از دستها، لبها، صداها
میخواستم، میخواستم، میخواست…اما
میخواهمت اندازهی لبخندهایت
میدانمت از ابتدا تا انتهایت
من از “سکوت”اَم شاعری بدتر ندیدم
حرفی بزن… از شعرهایم نااُمیدم
فردین توسلیان
عاای بود واقعا لذت بردم.
چند بار اینجا شعر خوندم . حالمو خوب کردن . برام جالب و جذابه که غیر از مقربان درگاه ولایت کسان دیگری هم هستن که شعر میگن و چه خوب هم شعر میگن . بهشون آورین نه . آفرین میگم . از آقای توسلیان برای این شعر زیباشون ممنونم همینطور از شما .
خیلی قشنگ بود…موفق باشید
البته ما همه میدونیم پیشرفت شاعر در ایران بسته به ارتباطات مذهبی سیاسی رابطه ی استاد شاگردی و روابط رختخوابی هستش و بعید میدونم این سایت در حال انجام کار دیگه ای باشه . من بچه های کانال مزخرف گرام رو درک می کنم چون در شعر فارسی نه اینجا و نه هیچ جای دیگه ای هیچ پیشرفتی بدون عواملی که ذکر کردم امکان پذیر نیست.کما اینکه شاعران بسیار قهاری وجود دارند که بدون تریبون شعرهای شان را ترشی می گیرند.
ما در بررسی آثار فقط مسائل هنری و فنی را در نظر می گیریم. شما هم بهتر هست قضاوت بی دلیل نکنید دوست من