در فرشتههای کاغذی این هفته میخوانیم:
● معرفی «شوخی»، اولین رمان میلان کوندرا/ محبوبه عموشاهی
● معرفی «ناهار لخت» از ویلیام اس. باروز/ اعظم اسعدی
همچنین پیش از این، سه رمان دیگر میلان کوندرا تحت عناوین «خنده و فراموشی»، «بار هستی» و «جهالت» در ستون فرشتههای کاغذی معرفی شدهاند.
کتاب «شوخی» اولین رمان «میلان کوندرا» در سال ۱۹۶۷ است که توسط «فروغ پوریاوری» ترجمه شده و نشر «روشنگران و مطالعات زنان» آن را منتشر کرده است.
کتاب هفت فصل دارد و چهار شخصیت از بین شخصیتهای داستان در بخشهای مختلف کتاب روای میشوند. شروع کتاب از «زبان لودویک» است که پس از سالها به زادگاهش، شهر «موراویا»، برگشته و به ملاقات دوستش «کوستکا» میرود. لودویک در همان اوایل کتاب ما را در درون ذهنش به گذشتهاش میبرد و زمانی را روایت میکند که با دختری در دانشگاه آشنا میشود که فرق بین شوخی و جدی را تشخیص نمیدهد و همین موضوع اتفاقات داستان را مثل دومینویی تمامنشدنی در کنار یکدیگر قرار میدهد.
روایت در زمان دائماً درحال رفت و برگشت است و میتوانم بگویم که ساختاری خطی ندارد. یکی دیگر از ویژگیهای جذاب کتاب این است که با عوض شدن راویها در هر بخش، هرکدام از اتفاقات از زوایای دید مختلف روایت میشوند و ما از دل هرکدام از روایتها که از دیدگاههای مختلف به تصویر کشیده میشوند به اعماق افکار و احساسات شخصیتها وارد میشویم. کتاب از این طریق میتواند هرکدام از شخصیتها را با جزئیات و بهصورتی عمیق مورد واکاوی روانشناختی قرار دهد.
روایت بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ اتفاق میافتد و فضای شدیداً کمونیستی آن دوران را در کشور چک با دیدگاهی هجوآلود به تصویر میکشد. میلان کوندرا با واکاوی ریزبینانهی دیدگاههای مختلف شخصیتهای کتاب رژیم توتالیتر را به هجو میکشد و واکنشهای متفاوت شخصیتها را در برابر موقعیتها و شرایط مختلف سیاسی و اجتماعی به تصویر میکشد.
کتاب در بخشهای زیادی به موسیقی میپردازد و از زبان شخصیتهای داستان و از طریق گفتگوهای بین آنها سیر تکاملی موسیقی و ارتباط آن با شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه را موردبحث قرار میدهد. کتاب لایههای عمیق روانشناختی و فلسفی دارد و از طریق واکاوی درونی شخصیتها و افکار و احساساتشان و زاویهی دیدشان به مسائل مختلفی مثل سیاست، اعتقادت مذهبی، موسیقی، عشق و فرهنگ، آنها را از زوایای مختلف مورد بررسی موشکافانه قرار میدهد. خواندن کتاب را پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
تجربهای متفاوت از لذت کتابخوانی با «ناهار لخت» اثر ویلیاماس. باروز
این کتاب با ترجمهی فرید قدیمی توسط انتشارات هیرمند منتشر شده است.
ویلیام باروز راوی کتاب طی بیست سال، انواع مواد مخدر را به شکلهای مختلف تزریق، استشاق دودی و خوراکی استفاده کرده است و انواع روشهای ترک اعتیاد را نیز تجربه کرده است. باروز همسرش را به قتل میرساند، جنون نوشتن دارد، به طلنجه در آفریقا فرار میکند تا بتواند بنویسد، جایی که در مصونیت باشد. او اثری خلق میکند با فرم ویژه و مختص آنهایی که ادبیات را به صورت حرفهای دنبال میکنند.
باروز تحتتاثیر مواد مخدر، ذهن روانپریشی دارد و این روانپریشی را به مخاطب نیز منتقل میکند. مخاطب او، گاه با سطرهایی شاعرانه مواجه میشود و گاه با یک مقالهی علمی. فضاسازیهای درهم و گنک کتاب، برای مخاطب سردرگمکننده است، بهطوری که لازمهی لذت بردن از کتاب «ناهار لخت» شناخت شخص باروز و «نسل بیت» آمریکا است. همچنین خواندن نقدهایی در مورد کتاب، به فهم آن کمک بسیاری میکند.
او در بخشی از کتاب اینگونه نوشته است:
«خوانندهی نجیب، زشتی آن منظره توصیف را هم به گند میکشد. چه کسی میتواند همزمان هم بزدل شاشوی چاپلوسی باشد، هم در عینحال یک بوزینهی پیزیبنفشِ بدسگال. به تناوبِ این شرایط رقتانگیز. مثل این نمایشنامههای واریتهی مسخره؟ چه کسی میتواند کثافتکاری کند بر دشمن بر خاکافتادهای که در حال مرگ میخورد کثافتاش را و با لذت جیغ میکشد؟ چه کسی میتواند همچون سگی شرور…؟ خوانندهی نجیب، مایلم که اینها را از چشم شما بپوشانم، اما قلمم به ارادهی خودش است…»
اسم کتاب به پیشنهاد جک کروات یکی از اعضای «نسل بیت» انتخاب شده است. کتاب اولین بار در فرانسه منتشر و سالها در آمریکا ممنوعیت چاپ داشته است. چرا که لخت و عریان به نقد جامعهی آمریکایی میپردازد.
«آمریکا سرزمین جوانی نیست: پیر و کثیف و شرور است، پیشاپیش مهاجران، پیشاپیش سرخپوستها. شرارت اینجا چشمانتطار است.»
«ناهار لخت» تجربهای متفاوت برای خواندن و لذت بردن از کتابخوانی است. شما میتوانید از هر فصلی که دوست دارید شروع به خواندن کتاب کنید. اصلاً فصلها را بههم بریزید و مطابق سلیقهی خودتان جابهجا کنید. درست مثل زندگی جامعهای که باروز توصیف میکند.
«آرکیند شوفری بیارزش است که رانندگیاش واقعا افتضاح است. یکبار زنی حامله را زیر گرفت که با باری از زغالچوب بر پشتاش از کوهستانی میآمد، و زن نوزاد مردهی خونآلودی را وسط خیابان سقط کرد، و وقتی پلیس استنطاقاش کرد آمد بیرون و نشست روی جدول خیابان و در حال همزدن خون با تکه چوبی به سؤالات پاسخ داد و در نهایت پلیس زن را بازداشت کرد، بهخاطر نقض اصول بهداشتی.»
از نکات قابل توجه، استفاده از زبان خردهفرهنگهای آمریکایی است. چیزی شبیه به «ادبیات چالهمیدونی» که در خدمت لحنسازی استفاده شده است. قطعاً به همین نسبت، کار مترجم نیز سختتر بوده است.
«این پیری فلون شده رو سرویسش میکنم. مث جدول روزنامه، چی عاید من میشه اگه حل بشه؟»
نمیتوان از پینوشتها و نکات اصلی کتاب که در برخی از صفحات بیش از دو سوم فضای صفحه را گرفته است، بیتفاوت گذر کرد. از آنجا که هنگام خواندن «ناهار لخت» باید تمرکز کافی داشت، من ترجیح میدادم پینوشتها در آخر کتاب آورده میشد که این امکان به مخاطب داده شود که یکبار کتاب را بدون پینوشتها یکنفس بخواند و بعد سراغ پینوشتها برود و دوباره کتاب را از اول بخواند.
پیشنهاد میکنم «ناهار لخت» را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید.
● اعظم اسعدی ●