در سینماسایههای این هفته میخوانیم:
• معرفی «جنایت بیدقت» ساختهی «شهرام مکری»/ عاطفه اسدی
• معرفی «سه» کاری از «تام تیکور»/ محبوبه عموشاهی
همچنین فیلم «پرنسس و سلحشور» از ساختههای تام تیکور قبلاً در سینماسایهها معرفی شده است.
«جنایت بیدقت» یا careless crime عنوان جدیدترین فیلم «شهرام مکری»، فیلمنامهنویس و کارگردان ایرانی است که در سال ۱۳۹۸ تولید شده. از جمله جوایز زیادی که این فیلم در جشنوارههای مختلف کسب کرده، میتوان به جایزهی «بهترین فیلمنامه» از جشنوارهی ونیز اشاره کرد.
مطابق آنچه از قبل از سینمای مکری میشناسیم، این فیلم هم حال و هوایی جنایی/معمایی دارد؛ اما از منطق و چارچوب کلاسیک این دو ژانر مشخصاً پیروی نمیشود و مکری در پیاده کردن دو عنصر «جنایت» و «معما»، روشهای خاص خودش را به کار میگیرد.
ماجرای فیلم با الهام از ماجرای آتش زدن سینما رکس آبادان و تلفیق آن با احتمال آتش زدن یک سینما در زمان حال، چند روایت مختلف را در کنار هم میچیند و بدون تمرکز روی یک شخصیت محوری، یکجور رفت و برگشت زمانی بین گذشته و حال ایجاد میکند، در تاریخ دست میبرد و بخش عمدهای از آن نیز، با استفاده از تکنیک فیلم در فیلم به تصویر کشیده میشود.
پررنگترین ویژگی این فیلم نیز مانند «ماهی و گربه» و «هجوم»، شاید همین باشد که باز هم بازیهای فرمی موردعلاقهی مکری را شاهد هستیم. من فکر میکنم نمیشود مشخصاً یک فرم ثابت را به فیلم نسبت داد. درواقع ویژگی اصلی فیلم شاید همین نوسانش بین چند فرم مشخص باشد و نگنجیدن در یک چارچوب. شاید بشود گفت ماجرا، ترکیبی است از فرمهای دایرهای تودرتو و درهم و همچنین فرم ستارهای و برگشتن به یک تصویر یکسان، و ادامه دادن روایت از زاویهدیدی تازه.
اینها که مشخصههای سینمای شهرام مکری هستند، زیاد توضیحدادنی نیستند و بیشتر باید تماشایشان کرد و سعی کرد لذت برد (یا نبرد). من هم تاحدی از فرم کلی اثر لذت بردم، همچنین داستان این فیلم را هم بیشتر از کارهای قبلی مکری دوست داشتم و احساس میکنم انسجام فیلمنامه و کشش داستانی آن، خیلی بهتر از قبل بود. اما اگر بخواهم بدون مقایسه، فیلم را فقط در نسبت با خودش بررسی کنم، فیلمنامه و کشش داستانی برایم جذابیت چندانی ندارند.
همچنین وقتی وقتی روایتهای مطرحشده در فیلم را تکتک بررسی میکنم، میبینم باوجودیکه هرکدام به تنهایی، حالتی رازآلود، معمایی و جالب دارند و بعضیهایشان خیلی هم خلاقانه هستند، اما در کنار هم و وقتی به آنها بهعنوان یک مجموعه نگاه میکنی، میبینی باوجود جذابیت، با وجودی که این عدم وجود مرز و دیوار بین آنها و اینکه دوربین خیلی سیال بینشان جابهجا میشود، خیلی جذاب است، اما برخی از آنها به سادگی میتوانستند در فیلم نباشند!!
درواقع یک نقطهانسجام کلی باید برای جمع کردن این روایتها به شکل یک پکیج وجود داشته باشد که من هرچه در فیلم گشتم، آن را بهطور مشخص پیدا نکردم و حس میکردم بعضی از آنها میتوانستند نباشند یا با روایتهای دیگری جایگزین بشوند.
البته این نظر شخصی من است که ترجیح میدادم مکری به جای چسبیدن به این چندپارگی روایی و حل کردن اثر در فرم، بیشتر روی آن مسئلهی رفت و برگشت در زمان و جابهجایی شخصیتها بین گذشته و حال تمرکز کند که از جذابیتهای اصلی فیلمش بود.
جذابیت دیگر این بود که الهام پذیرفتن او از یک ماجرای واقعی، به شکل روایت کردن موبهموی کل واقعیت نبود، بلکه واقعیت با خلاقیت و هنر او ترکیب شده و یک محصول تازه از آن به دست آمده بود که در نگاهی، میشد از آن به لایههای انتقادی سیاسی و اجتماعیاش رسید و در نگاهی دیگر، میشد کلیتش را نوعی ادای دین عجیب و دیوانه به سینمای ایران دانست و اینطور گفت که فیلم در یک نگاه، کلا دربارهی «سینما» میتواند باشد.
همچنین ایدهی فیلم در فیلم، به طرزی خلاقانه در اثر پیاده شده بود و آن را هم دوست داشتم. هرچند که میشد به شکلی ناتمام، از آن کنار آن رد نشد و نیمهکاره رهایش نکرد.
به جز مسئلهی پراکندگی روایتها که بالاتر دربارهشان نوشتم، بازیهای تصنعی تقریباً اکثر بازیگران، بهجز «بابک کریمی» و یکی دو چهرهی نسبتاً شناختهشدهی دیگر، برایم اصلاً خوشایند نبود. لااقل من ترجیح میدهم وقتی قرار است دو ساعت و پانزده دقیقه فیلمی ببینم که اینهمه پیچیدگی فرمی و روایی دارد و داستانش از هیجان و تپش خیلی بالایی هم برخوردار نیست، لااقل یکی دو چهرهی شناختهشدهی ماهر تویش باشند که آدم را به فیلم نزدیکتر کنند و یا اگر شناختهشده نیستند، لااقل بازیگران خوب و قویای باشند که آدم بهخاطر دیدن آنها خستگی بصریاش را تاب بیاورد.
مورد آخر هم اینکه اگرچه فیلم سلیقهام نبود اما آن را بهعنوان یک اثر فکرشده، خلاق و متفاوت پسندیدم.
اما بهنظرم این پایبندی مکری به تکرار شیوههای فرمی یکسان در همهی آثارش، در بررسی کلی فیلمشناسی او ممکن است نکتهی خیلی جذابی نباشد و نوعی درجا زدن در خود به نظر بیاید. من دوست دارم بدانم مکری به جز این تکنیک تکراری دیگر چه تواناییهایی دارد.
هرچند که میشود فیلمهایش را تک به تک دوست داشت و البته، این را هم لحاظ کرد که این تاکید و تکرارهای فرمی، شاید پافشاری کارگردان بر نوع نگاهش نسبت به جهان، به پوچی، سرگشتگی و دور خود چرخیدن انسان معاصر باشد، و از این نظر چنین تعمدی، قابلتامل است.
فیلم را برای تماشا پیشنهاد میکنم.
● عاطفه اسدی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فیلم «سه»/ Three به کارگردانی «تام تیکور» و محصول سال ۲۰۱۰ است.
فیلم روایت خبرنگاری تلویزیونی به نام «هانا» و با بازی «سوفی رویز» است که رابطهای عمیق و طولانی با «سیمون» با بازی «سباستین شیپر» داشته است که هنرمند است و گالری هنری دارد. در همان سکانسهای ابتدایی فیلم میبینیم که هانا طی یک سخنرانی علمی درمورد سلولهای بنیادی با محققی به نام «آدام» با بازی «دیوید اشتریسو» آشنا میشود و بهطور اتفاقی در تئاتری به همدیگر برخورد میکنند.
فیلم که در ژانر درام قرار میگیرد شاید محوریتی پادآرمانشهری داشته باشد و به روابط بین انسانها و پیچیدگیهایش درعین سادگی میپردازد. فیلم از میان روابطی که بین شخصیتها شکل میگیرد و دیالوگهایی که بینشان ردوبدل میشود و فعالیتهای روزمرهای که انجام میدهند، مسائلی مثل روابط بین انسانها، طیف جنسیت، فرهنگ و دیدگاههای مختلف به آنها را از زوایای بیولوژیکی، فلسفی و روانشناختی به تصویر میکشد.
شخصیتها در فیلم بهخوبی پرداخته شدهاند و هرکدام داستان ویژهی خودشان را دارند. همچنین بازیهای خوب بازیگرهای فیلم باعث میشود که با شخصیتهای داستان همراه شویم.
موسیقی متن فیلم که ساختهی «راینهولد هایل»، تام تیکور، «جانی کلیمک» و «گابریل ایزاک مانزی» است و در بخشهایی از موسیقی کلاسیک «کلود دبوسی» استفاده شده، جزئی مهم از داستان فیلم است و در هرکدام از سکانسها انگار بخش تکمیلکنندهی احساسات درونی شخصیتها و روابطی است که بینشان شکل میگیرد و بهخوبی با آنها هماهنگی دارد. فیلم را دوست داشتم و دیدن آن را پیشنهاد میکنم.
● محبوبه عموشاهی ●