در سینماسایه‌های این هفته چه خبر است:

•معرفی «پرنسس و سلحشور» ساخته‌ی تام تیکور/ محبوبه عموشاهی

•معرفی «مرد خانواده» به کارگردانی برت رتنر/ عاطفه اسدی

•معرفی «دو لبه‌ی تیغ» کاری از کلر دنی/ اعظم اسعدی

فیلم «پرنسس و سلحشور» (به انگلیسی: The princess & the warrior) به کارگردانی تام تیکور و محصول سال ۲۰۰۰ است.
فیلم روایت دختر جوانی به نام «سیسی» با بازی «فرانکا پوتنته» است که در فیلم «بدو لولا بدو»/ Run Lola run ساخته‌ی تیکور هم در نقش «لولا» بازی کرده بود‌. سیسی که در مرکزی مخصوص نگهداری بیماران روانی پرستار است و رابطه‌ی عمیقی با آنها دارد، دچار تصادفی با کامیون می‌شود و در آن حین با «بدو» با بازی «بنو فارمن» که سابقاً سرباز بوده آشنا می‌شود.
فیلم لایه‌های فلسفی و روانشناختی عمیقی دارد و آن اتفاقات دومینووار فیلم تا حدودی من را یاد فیلم  Run Lola run انداخت. فیلم روایتی خطی ندارد و پر از اتفاقات مختلف است که از زوایای مختلف به تصویر کشیده می‌شوند. هرکدام از شخصیت‌ها به‌خوبی پرداخته شده‌اند و هرچه فیلم پیش می‌رود بیشتر به عمق احساسات درونی آنها راه پیدا می‌کنیم.

موسیقی فیلم که ساخته‌ی «راینهولد هایل» است با فضای سکانس‌های مختلف فیلم و به‌ویژه آنهایی که در مرکز روانی می‌گذرند هماهنگی دارد و انگار می‌توانیم خودمان را کنار شخصیت‌ها و در همان فضا تصور کنیم.
روایت انگار بر روی مرز واقعیت و رویا راه می‌رود و زمان انگار در آن معنایی ندارد. اتفاقات مثل دومینویی به همدیگر وصل شده‌اند و طوری کنار یکدیگر قرار می‌گیرند که شخصیت‌ها را در موقعیت‌های مختلف روبروی همدیگر قرار می‌دهند. با صحنه‌های زیادی از فیلم گریه کردم و دوستش داشتم‌. فیلم را برای دیدن پیشنهاد می‌کنم.

● محبوبه عموشاهی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

فیلم The family man محصول سال ۲۰۰۰، درامی است ساخته‌ی برت رتنر کارگردان امریکایی. از رتنر قبل از این احتمالاً یکی از فیلم‌های سری «ایکس‌من»، Red Dragon، «هرکول» (با بازی بد دوین جانسون) و چند فیلم سرگرم‌کننده‌ی دیگر دیده‌ام.
مردی ثروتمند در شب کریسمس، ناگهان اتفاقی برایش می‌افتد که زندگی‌اش تماماً تغییر می‌کند. او تبدیل شده به نسخه‌ی‌‌ دیگری از خودش که سیزده سال قبل، به جای کار کردن در بانک و مهاجرت از شهرش، با دوست‌دخترش ازدواج کرده. او باید تلاش کند که به زندگی واقعی‌اش برگردد، اما آیا راهی هست؟
فیلم هم داستان سرگرم‌کننده و پرکششی دارد، و هم به مضمون خود که آن «چه می‌شد اگر…» یا What Ifهای زندگی آدم است، به خوبی می‌پردازد و نشان می‌دهد که هر تصمیم و انتخاب، می‌تواند چیدمان کل اتفاقات آینده‌‌ی انسان را تغییر بدهد. آدم گاهی برای پیشرفت لازم است هزینه بدهد، از عشقش بگذرد، از شهرش، و همه‌ی چیزهایی که روزی به آن‌ها تعلق خاطر داشته. اما آیا فداکاری‌هایی که در راه آینده‌ی بهتر می‌کنیم و هزینه‌هایی که می‌دهیم، ارزشش را دارد؟ اصلاً کدام ورژن آینده، بهترینش است؟ و آن سوال کلیشه‌ای که: عشق یا ثروت و پیشرفت؟

فیلم سعی می‌کند بدون قضاوت، به این سوال پاسخ بدهد و دو زندگی کاملاً متفاوت برای یک نفر را صرفاً مقایسه کند. البته در نیمه‌ی دوم و به‌ویژه پایان‌بندی‌ای که بدون اسپویل نمی‌شود درباره‌اش نوشت، این عدم قضاوت کمی دچار مشکل می‌شود، اما شاید هم این مشکل من است که تقریباً از همه‌ی فیلم‌ها پایان‌های فوق‌العاده واقع‌گرایانه می‌خواهم و دوست دارم روند اتفاقات، به بی‌رحمی زندگی واقعی باشد. در‌‌ حالی که خاصیت درام‌های این‌چنینی، این‌همه بی‌رحمی با مخاطب نیست و ناخواسته مهربان و مثبت بودن با پلات آن‌ها گره خورده.
ستاره‌ای به اسم «نیکلاس کیج» با بازی همیشه خوبش، جذابیت فیلم را چندبرابر کرده و «جک» را‌ در هر دو زندگی خود، بسیار هنرمندانه به تصویر کشیده است. فیلم را دوست داشتم و برای تماشا پیشنهادش می‌کنم.

● عاطفه اسدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

دو لبه‌ی تیغ (به انگلیسی: Both Sides of the Blade) عنوان فیلمی است اقتباسی از رمان «نقطه عطفی در زندگی» اثر کریستین آنگو. این فیلم در ژانر درام محصول ۲۰۲۲ کشور فرانسه است که به کارگردانی کلر دنی تهیه شده است.
ژولیت بینوش ستاره‌ی فرانسوی در سومین همکاری‌اش با کلر دنی، گزارشگر رادیو است و در مورد مسائل و مشکلات جامعه مثل مهاجرت پس از جنگ، نژادپرستی و … با افراد در نقاط مختلف جهان مصاحبه می‌کند. او در نقش سارا با ونسان لندون که نقش ژان را بازی می‌کند، سال‌هاست زندگی عاشقانه و موفقی دارند. فیلم با موسیقی آرام و عشق‌بازی سارا و ژان شروع می‌شود. تا اینکه پای فرانسو به زندگی آنها باز می‌شود. شخصی که سارا قبلا با او زندگی کرده است.

ایده‌ی اصلی فیلم پلی‌آموری است. در مثلث عشقی سارا، ژان و فرانسوا. هر یک از معشوقه‌ها برای سارا به نوعی جذاب هستند اما سارا چه می‌کند؟ آیا می‌تواند شرایط را به شکلی کنترل کند که آسیبی به خودش و بقیه نزند؟
از ویژگی‌اصلی فیلم، چیزی که در تمام آثار موفق به چشم می‌خورد عدم قضاوت است. هیچ شخصیتی طرد نمی‌شود. بیننده بدون قضاوت با شخصیت‌ها آشنا می‌شود.
فیلم ایده‌ی خوبی دارد. زمان فیلم به دوره‌ی کرونا بر می‌گردد. دوره‌ای که باید با ماسک در جامعه حاضر شد. دنی کلر از همین رویداد در خدمت ایده‌ی اصلی فیلم استفاده کرده است. فیلم را دوست داشتم. به نظرم فیلمی است که باید دید.

● اعظم اسعدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *