چند وقته پُرم از دلتنگی
دست‌هام سمتِ دوراهی بازه
آسمونی که نفهمیده منو
شده با دردِ من هم‌اندازه

روسیام پیشِ نگاهِ آدما
زخم‌هام مثلِ دو چشمم بازن
اونایی که روحمو دزدیدن
فردا رو بازم بهم می‌بازن

با یه احساسِ غلط می‌خندم
وقتی دنیا منو داغون کرده
سیبِ حوّا رو نشونم بده تا
بگم آدم به کجا برگرده

گرگ و میشی شده هر لحظه‌ی من
ترس‌هام قلبمو آتیش زده
می‌پرم سمتِ یه قابِ کهنه که
عکس‌هاش زندگیمو نیش زده

من پُر از دلهره‌ی پاییزم
مثلِ یک خوابِ قدیمی سردم
توی آینه خودمو نمی‌بینم
چندساله خودمو گم کردم

از کسی که سایه‌مو قاپ زده
چند ساله که ندارم خبری
می‌دونم که آخرِ قصّه‌ی من
باز هم می‌رسه تا دربه‌دری

نه که عادت بکنم باز به شب
من به مهتابِ تو محتاج‌ترم
منو از فصلِ خودت دور نکن
از نگاهِ گرمِ تو باخبرم

داریوش جلینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *