شهر در بهت و بغض، آرام است
کدخدا، ناخدای بدنام است
پختهها، کارهایشان خام است
صحبت از جوخههای اعدام است
گرچه خود لنگ لقمهای نانم
من هم از کشتگان آبانم
همه را شکل خار و خس کردید
حبس، در سینهها نفس کردید
مرز را میلهی قفس کردید
نو به نو، نوبری هوس کردید
پشت دریای خشم پنهانم
من هم از کشتگان آبانم
هر زمان، هرکجا، زمین خوردید
بیدرنگ از کنار دین خوردید
شک نکردید و با یقین خوردید
بس که خوردید چرب، چین خوردید
من به جای شما پشیمانم
من هم از کشتگان آبانم
آنچه سوغات فقرِ نکبتی است
رنج و تبعیض و بیعدالتی است
جبر، جغرافیای لعنتی است
آسیا تا همیشه نوبتی است
دشنهی دشمن است بر جانم
من هم از کشتگان آبانم
در پس ریشهای بیریشه
چهرههاتان همه دغلپیشه
بو نبرده ز عشق و اندیشه
زده بر ریشهی هنر تیشه
با شما این نبود پیمانم
من هم از کشتگان آبانم
هر طرف فتنهای به پا کردید
عشق و اندیشه را فدا کردید
شهر را دکهی ریا کردید
ای خطازادگان، خطا کردید
از چه رو ماندهاید، حیرانم
من هم از کشتگان آبانم
پس بده اعتبار میهن را
پس بده هرچه بردی از من را
پس بده اعتماد بهمن را
پس بده پس بده به من، من را
حسرت زندگیست بر جانم
من هم از کشتگان آبانم
خسته و زخمی و پریشان است
وطنم لنگ لقمهای نان است
نام این زخم کهنه ایران است
سرم از شرم بر گریبان است
گلهی گرگهاست، چوپانم
من هم از کشتگان آبانم
با جنون، رقص بید را کشتید
هرکه گردن کشید را کشتید
روز روشن، نوید را کشتید
بین مردم، امید را کشتید
زیر خاک است ماه تابانم
من هم از کشتگان آبانم
امیرعلی شهریاری