عاصی شو و برهم بریز اضلاع دنیا را
شاعر شو و بنویس با یک خطّ ناخوانا
با شعرِ خود رِندی بکن! صوفی شو! عاشق باش!
این شعر، تلفیقیست از سعدی و مولانا
عادت بکن! چیزی نخواهد ماند از این شعر
وقتی که در تاریکیِ شب باد میآید
معنای “تو” که دائما در حال تغییر است
وقتی که در ذهن مخاطب باد میآید
دنیای ما: مخلوطی از اَشکال وحشتناک
این تودهی بیشکل و بیاندازه، مُشتی خاک
حاویِّ حیوانات و حیوانات و حیوانات
با طعم کنیاک و اسانس شیرهی تریاک
ما: ساکنانِ حسِّ دردِ بعدِ هر شلّاق
ما: ساکنانِ خون خشکِ تیزیِ برّاق
ما: ساکنانِ بوی شاشِ در خیابانها
ما: ساکنانِ بوی تندِ بعدِ استفراغ
ما: مردم خشم و خطا و شیشهی ودکا
تو چوبهی دار و خدای چاقِ مولانا
ما: مردمِ بیلبوردها، تبلیغِ شیطانها
تو: خوبِ مطلق، حرفِ آخر، قیدِ استثنا
زیر لبت تکرار کن: تو آخر خطّی!
مشغول تکراریدن هر روزِ هر هفته
بالا بیاور لختههای خون مردم را
در دستشوییهای این شهر بگا رفته
بالا بیاور خط به خط اخبار زردت را
از لابهلای لکّههای خیس شلوارت
با عطسه هجّی کن تمام تیترهایت را
شاید که صبر آمد به پای چوبهی دارت
ما: زندگی پشت ستونهای بلندیم و
ما: بطری پر، الکل خالص، شبِ بیدار
«ما: زان دغل کژبین شده»۱، تا انتها رفته
«گه مست حورالعین شده»۲ گه مست تهسیگار
«کآشوب و فریاد از زمین»۳ تا آسمانیم و
«کاغذ بنه بشکن قلم»۴، بشکن هجاها را
تا “ح” و “ی” “واو” و “الف” “نون”ایم، با ما باش
عاصی شو و برهم بریز اضلاع دنیا را
پویا خازنی اسکویی
۱,۲- ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا
(مولانا)
۳- بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
(سعدی)
۴- خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا
(مولانا)