بارون زنو گرفته و شب نیمهی منه
خورشیدِ توی صفحهی لپتاپ، روشنه
بغضِ سیاسفیدِ یه رنگینکمون میشـ ـم/ـه
توو فیلم صامتی که رُل اولش منـ/زنـ ـه
وا میشه، توی صفحهی لپتاپ، پنجره
موهامـ/شـ ـو باز میکنـ ـم/ـه و باز شب میشه
[سر میره روی گاز، یهو، راهشیری و
استپ؛ سکوتِ فیلم جلو و عقب میشه]
موهامـ/شـ ـو باز میکُنـ… وُ غرق عرق میشـ ـم/ـه
روی سفیدِ تخت، جلو و عقب میشـ ـم/ـه
تیرچراغبرق فرو رفته توی شب!
با نور عقب، جلو و با شب لبتوولب میشـ ـم/ـه
اسبای تابلوفرش -به من/اون- گورخر میشن
از پشتِ پردهکرکرهای راهراهه (ما)ه!
پروازو میکنـ ـم/ـه که بشینـ ـم/ـه رو سیمبرق
با نیمهی سفیدم/ش و با نیمهی سیاه
روحـ ـم/ـش با یه کبوترِ روشن میخوابه و
رِل میزنه سیاهیِ سایهم/ش با یه کلاغ…
غرقیم توو فیلمی که رُل اصلیـ/مَردِ ـش دوتا شده
که لپتاپو میبندم و رنگی میشه اتاق:
■
خونه شروعو میکنه به کهکشان شدن
حمّوم میشه نقشهیجغرافیجهان
میرم درازو میکشم و تیغو، جیغو، بعد؛
دریایسرخ میشه -به من- آبِ توی وان…
بارون
منو گرفته
عرق؛ نصفهنیمهم و
[روحش دو نصف میشه]
– با نصفم توو بالکنم:
رنگینکمون یه پل میشه تا رد شم از من و
– لپتاپمو با نصف دیگهم باز میکنم:
■
رو تختِ توی صفحهی لپتاپ، لم میدم/ه
هِی پیک
میزنـ ـم/ـه
به لبِ گورخر لبو
موهام/ش باز بازه و نورِ سفیدِ ماه
از لابهلای کرکره، مِش میکنه شبو…
هستی محمودوند