من شعرهای پاک خودم را گفتم
اما سكوت هم كردم، بسيار
آنها هم
سكوتهای پاک خودم بودند
حق با شماست
وقت سكوت، شعر؛
در وقت شعر، هيچ!
گاهی،
اين اشتباه محض را هم كردم.
درگير بودم
با عشق و فلسفه
در ابتدای لمس تنی وحشی
ترديد داشتم
وحشت، نگاه سبز تو را
وحشت، تمام ذهن مرا
در احاطه داشت
شب شد
و تا هميشه ماند.
آينهای كه زل زد و خنديد
در من شكست
و من هنوز
تكههای ريزش آن روزم
و من هنوز
قطرههای شيشهایِ ريزم
يک روز هم تو به من گفتی:
منفی نباش!
و از آن روز
كلاً،
نيستم.
شب شد
و تا هميشه ماند.
آرش احترامی