در عذابِ در عتابِ در شکستِ در ستیزم
آی ملت! کو قرنطینه؟ ببندیدم… مریضم
لختههای خونم از سم… سکتهی آهم دمادم
نیش سرمایه فرو در گوشت خشک لذیذم
چشمهایم توی مشتم… گریهی دانه درشتم
زیر دندان زمانداران زانی ریز ریزم
لختهی جوهر بر انگشت و ادای قوز بر پشت
تخت تشریح است این آلودهی خون تمیزم
آیهی از یاد رفته… مأمن بر باد رفته!
سرزمین مهربان چارفصلت برگریزم!
ماندهام با تو که ماندی پابهپای کشتههایت
ماندهام تا نفت باشم زیر پاهایت بریزم
وزن جنگل روی تختم… من کجا باشم درختم؟
راه باشم یا ببندم؟ سقف باشم یا بریزم؟
قلب اسب تعزیه در سینهام غمگین و مجبور
گوسفند نذری ترسان چاقوهای تیزم
روسیاهم، بزدلم… شرمندهام، یک رگ ندارم
از برادرهای جانم… خواهرکهای عزیزم
بیمکانم… بیزمانم… بیزبانم… بیجهانم…
من مریضم آی ملّت! آی ملّت من مریضم!
طاهره خنیا