با دست‌هایی زرد از پائیز
با صورتی گریان‌تر از بهمن
دنبالِ آزادیِ خردادم
دنبالِ سوزن در دلِ خرمن

می‌رفتم از شادی به هیچستان
از من گسسته بوی آزادی
دلگیرم از هر آنچه که بودی
دلگیرم از هر آنچه که دادی

با من بگو از هق‌هقِ باتوم
با من بگو از شیهه‌ی زنجیر
از گریه‌های بی‌سبب در بند
دلواپسیِ نعره‌ی آژیر

در من ترنّم کن پس از رگبار
این خاک، خونِ تازه می‌خواهد
دیگر نگو از قیمتِ انسان
آزادگی اندازه می‌خواهد

دستم به دامانت نگو ‌رفتی
با من بمان تا آخرین فریاد
من با تو می‌گویم که این قصّه
آخر سَرَم را می‌دهد بر باد

بی‌تابم از دوریِ آزادی
دلخوش به یک پایانِ خونینم
دستت اگر در دستِ من باشد
پایانِ خود را خوب می‌بینم

داریوش جلینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *