من و تو نه دروازههای غمیم
نه فرعی تویِ جادههای شمال
نه با هم خوشیم و نه از هم جدا
دو دیوونه توو پرسههای خیال
تو میری که چشمام عادت کنن
به این اطلسیهای بیحوصله
به هر چی توو دنیا به غیر از نگات
به این آینه خونهی صد دله
میری تا سفر عقدهشو وا کنه
دوباره چشام جاده چالوس شه
بشینه رویِ ابریِ پنجره
زمستونِ بی تو یه کابوس شه
دارن کودتا میکنن توو کمد
چریکایی که عطرتو گل زدن
چی میدونی تو؟ لعنتی! رفتی و
اونان که توو ذهنم به من زل زدن
دیگه سِر شده تاب دردایی که
جویده شده زیر دندون توو تب
کُدئینترین حمله باش و بریز
همه تاکتیکاتو توو ذهن شب
تو فک(ر) کردی پرته حواسم به در
به کفشایی که موندن و پس زدن
نه! این بار الکل شدم توو چشات
پریدم، اینم آخرین حس زن
اعظم براتی