با یه گیلاسْ شرابخوری رفتیم
لب دریایسرخ، خون خوردیم!
واستادیم آسمون غروب کنه؛
یه گیلاسم از آسمون خوردیم!
صبر کردیم؛ لاله غنچه کنه
لب بگیریم از آخرین خندهش
کفِ دستِ چنارو دیدیم تا
بِش بگیم از خطوطِ آیندهش…
توی گوش هیمالیا خوندیم
فصلسردِ «فروغـ»ـو با تکرااار
بومرنگِ صدامو وِل کردیم…
تا بیادش دوباره با اصرار!
ریختیم آبِ دریایسرخو
توی گیلاسای رسیدهی باغ
جا گذاشتیم توی افریقا
جای پاهامونو رو ماسهی داغ…
مثل فواره گریهتر/ کردیم
عکسِ رنـگـیـنکـمـونِ خیسو بغل
دوتا ماهی شدیم توو آبیِ حوض
وسطِ انعکاسِ «تاجمحل»↓
عـ کـ سِ اَ بـ ـر ا رو «حلاجـ»ـی کردیم
حل شدیم توو بنفش و نیلی و زرد…
اَ بـ ـر ا یکدفعه شکلِ تیر شدن!
خونِ «منـصور» تیـرو قرمز کرد
جیغ زد رعد و برق و توو گریه
آسمونو شکافت با ناخن!
از دوتا چشمِ سبز جاری شد
خون و شد: ر
و
د
خـ
ـو
نـ
ـه
ی
آ
م
ا
ز
و
ن
رد شد از ذهنمون «ناکازاکی»
حتّی ما از تصورِ… سوختیم
قبل ِ«آتشفشانا عطسه کنن»
با سوزننخ لباشونو دوختیم
با یه قیچیِ کُندِ خیاطی
از وسط «رود نیـ ـلـ»ـو چاک زدیم!
روی یه شیروونیِ دلتنگ
ناخن لکلکا رو لاک زدیم
لاکمونو شکستیم آروم و
پشت کردیم به هم توی «تگزاس»
سایههامون با هم دوئل کردن…
(ریختی خونشونو توو گیلاس)
«موزهی لوور» مزهها رو خورد!
«موسا»ی سنگی پیک زد با من!
[دو تا بالِ فرشتهی «میکلانژ»
رو کبابپز -با بغض- چرخیدن…]
دور دنیا تِلو رو هِی… خوردیم
با تو از قارهها گذشتم زود
دور تنهاییِ مُچم بستی
اُستوا رو که بندِکفشم بود
ریملت ریخت رو «زمین»؛ شب شد!
چراغای جهان همه خاموش…
موشک کاغذیمونو با اشک
پَرت/تَرکردیم و پریدیم روش!
سمت نور ستارهها رفتیم
سایههامون سیاهِ ممتد شد
وسط ماهوارهها، توو خلاء
یه شهاب از کنارمون رد شد…
«ماه» چرخید و خید… دورِ خودش
بعد چرخید دورِ -هِی- «خورشید»
خید و خیدیم چرخـ… هی با هم
دورِآواز خوندنِ «ناهید»
اشکمون ریخت روی آهنگش
شاد/تَر شد فضای آروم ِ…
«مشتری» گیج و ویج اومد داخل؛
[دیـسکو شد یه دفعه منظومه!]
پلکمونو پروندیم و دیدیم
توی دیسکو؛ «ستارهی سرخـ»ـو
ریختیمش توو گیلاس و/ خوردیم
دورِ سیارهها دو بار تِلو…
پشت پلکِ «ونوس»؛ با سایه
سالای نوریو کدِر کردیم
صورت سالَکی ِ «مریخـ»ـو
با کِرِمْپودرمون کاور کردیم
جلو رفتیم و خورشیدو بوسیدیم
لبامون سوخت از دوتا لبِ داغ!
موشکِ کاغذیمونم سوخت و
کرد با ما↓
سُـ
ـقـ
ـو
ط↓
[توی اتاق]:
خوابیدیم رو خیالِ تختی که
یه چنار بوده قبلِ تخت شدن
پا شدیم توو یه کافه؛ خیره شدی!
با دوتا چشم قهوهایت به من
زُل زدم توی چشمِ فنجونا
(غرقِ آیندهمون شدیم توو فال…)
■
توو زمان و مکان شنا کردن
از گذشته وِلو شدن توو حـ(هـ)ـال:
■
گوشهی هـ(حـ)ـال؛ توو کتابخونه
پچّ و پچ میکنن با هم کتابا:
– با چشای تو میبینم؛ «تاریخ»
میگه چیزی توو گوشِ «جغرافیا»…
– توو «کتاب داستانا»؛ میشم روباه
تا تو اهلیم کنی و بعد بِری…
ما رو میگردونه توو سیارهها
با «مسافر کوچولو»ش، «اِگزوپِری»
– پَری میشن دو تا «کتابقصه»
پشتشون در میاد چهار تا بال
میپَرَن توی آشپزخونه
[خود به خود وا میشه در یخچال!]
برمیدارن یه قالبِ یخو که
اُرتودِنسی شده زمانِ فریز…
میندازن چنـ(ـد) تا یخ توو گیلاس و
جلوی ما میذارنش -روی میز-
– توو «کتابای فلسفی»؛ «زرتشت»
زُل زده با چشای «نیچه» به ما!
– اونطرفتر، توو آخرین طبقه؛
شعرخوانی دارن «کتابشعرا»:
داره «خیام» میخونه… ما میریم↓
چند تا سِلفی بندازیم با اون
یِهو یه کوزه میپره وسط و
دست میندازه دور گردنمون!
نوبتِ «گینزبرگـ»ـه؛ میخونه…
دور دنیا میگردونه ما رو
میریزیم توو ماشین لباسشوییش
کشورای کثیفِ دنیا رو *
«نورِ بی اسم توی ذوقم زد»
میخونه «مهدی موسوی»… من و تو↓
توی هر بیت از «سفرنامه»ش
دورِ ایرانو میخوریم «تِـ تِلو!»… *
دفن میشیم توو «سرزمینِ هرز»
شاید آوریل، سبز شیم از درد…
بعدِ «اِلیوت»؛ «فروغ» میخونه:
«و این منم
زنی تنها
در آستانهی فصلی سرد…»
یهدفه کلّ خونه سرد میشه!
با چشای تَرَم می بینم که:
کتابا شکل قبلشون میشن! و
تو -توو من- محو میشی نَمنَم… که↓
میریزم از -دومرتبه- بطری
آخرای شرابو توو گیلاس
میخورم به سلامتیِ کسی
که مثِـ(ـل) من توو این جهان تنهاس
■
امشبم آلبومو بغل کرده
بالشِش غرق ریمل و آبه…
شکل یه برکهی سیاهه، که
با -فقط- عکسماه میخوابه!
هستی محمودوند
* رجوع کنید به شعرِ “Homework”، از کتاب “امریکا و چند شعر دیگر” – “آلن گینزبرگ”
*بیا و مست دو چشمت، عرق بریز از شرم/ تلو عزیز، تلو عشق، شب… تلو، تـِتِلو!” – از کتاب “فرشتهها خودکشی کردند” – “سیدمهدیموسوی”