سکندری میخورد/ سر به سر
انگشت راست کردهای به خمودن_ انگشت فرو کردهای به لهیدن_ لهله زنان
زبان از تکلم فرو ریخته به ریز دانههای برآمده
هوا که پخشم نمیکرد در هر دم و
بازدم/ دمادم_ به آهی که بیرون میجهید از
گلو/ گلولهای در بطن چپم_ راست بالا
می آمد/ خون به لباسم_ خون به لباست
و من چقدر به مرگ میآمدم_ و تو چقدر به من
شرهگی_ خون مردگی/ لب که فرو جسته
این همه حواس خیابان را پرت میکرد
حواس عابران را پرت میکرد
حواس تو را پرت_ پرت میشدم به عقب
تصاویر سیاه و سفید_ معلق در جریان عبور/ مرور میکردم تو را در بازیافت های مکرر
ای تکرار شونده در تصاویر سیاه و سفید
این افکتهای نامرتب/ ارتباط میدهد مرا به پرش پلکهات
پلک میزنی با عینکی دودی
من دودهها را میبلعم در شلوغی خیابان هفتم_ گفتم خیابان هفتم
تا شمارهی هفت میشمارم
هفت قدم به سمت من گام بردار بدون عینک دودیات
این جهان به موازات ما هفت بار گام بر میدارد
با تمام درختهای سبز که قرمز میشدیم در هر چراغ راهنما/ با توقفهای اجباری/ با پوششهای اجباری/ با کفشهای مدرن/ در مکاشفههای مدرن
کشف میکردیم راز بوسهی کرگدن را
بر پوست جنگل/ تا پوستمان کلفت شود با هر معادلهی انتحاری
معامله میکردیم جهان را با دلار
معاوضه میکردیم جنگل را با سکه
مبادله میکردیم دریا را برای بقا
و احتکار میکردیم نفسهامان را در سینه/ ما هفت جان داشتیم با پوستی کلفت
با بوسههایی اختیاری_ معاشقه را به میزهای کنفرانس میکشاندیم/ در گفتگوهایی بدون کلام
حالا تو هفت قدم به سوی میز کنفرانس گام بردار و مرا در این مناقشهی مجهول
به معاشقهای بدون کلام دعوت کن
سمیه جلالی
۲۲ مرداد ماه ۹۷
سمیه جلالی، از شاعران جوان و آتیهدار شعر جنوب و کشور میباشد که با زبانی جسورانه و منحصر به خود و گریز از سادهنویسی و سادهانگاری توانسته شعری دیریاب و سرشار از کارکردهای زیباشناختی پدید آورد.
«تصویر»
آفرینههایی تصویر محور که کلیت کار را در نگاه مخاطب زنده و ملموس جلوه میدهد و استفادهی صحیح و بجا از تصاویر پدید آمده شاید بارزترین شاخصهی آثار سمیه جلالی میباشد.
(زبان از تکلم فرو ریخته به ریز دانههای برآمده/ هوا که پخشم نمیکرد در هر دم و بازدم)
نوعی سکوت اجباری و وجود مرگ و خفقان را با نگاهی شاعرانه و تصویر دو بعدی زیبایی بیان میکند، البته در این قسمت شاهد صنایع شعری دیگری هم میباشیم که در ادامه به توضیح و تحلیل آنها نیز خواهیم پرداخت.
(گلولهای در بطن چپم_ راست بالا میآمد/ خون به لباسم _ خون به لباست)
(این افکتهای نامرتب/ ارتباط میدهد مرا به پرش پلکهات_ پلک میزنی با عینکی دودی)
«زبان»
دنیای واژگانی وسیع و شکل و نحوهی خاص چینش و استفاده از کلمات در قالب زبانی کاملاً منحصر و شخصی و استفادهی مناسب خالق اثر از واژههایی که جنس و نوع چینش آنها متناسب با زبان شعری او میباشد.
هایدیگر در یکی از تحلیلهایش چنین میگوید:
«ابتدا معلوم شد: حوزهی کار شعر، زبان است. پس گوهر شعر باید از گوهر زبان درک شود. سپس روشن شد: شعر نامگذاریِ خلاقِ هستی و گوهر چیزهاست… از آنجا که شعر، زبان را هرگز به عنوان کارمایهی موجود به کار نمیگیرد، بلکه شعر، [وجود] زبان را ممکن میسازد… [پس] بر عکس، باید گوهر زبان از گوهر شعر فهمیده شود.»*
بدین ترتیب میتوان بر اساس نگرهی هایدگر شناخت هستی یا یافتِ معنی هستی را از طریق زبان پی گرفت، و چون شعر، کمال زبان است، پس شناخت معنای هستی را در درون شعر جست، که از طریق آن، در پی دیدنِ نادیدنی یا نادیدهها بود.
بدون استثناء اتمام کارهای سمیه جلالی از نوعی موسیقی درونی که حاصل نوع انتخاب و چینش کلماتی است که در مجموع، زبان شعری او را شکل میدهد، بهره میبرند. برخلاف شعر منظوم که از ویژگیهایی چون وزن عروضی، استفاده از قوافی و گاهاً ردیف در جهت تکوین شعر از نظر موسیقایی سود میبرد، شعر سپید در جهت نیل به این مهم از نوعی موسیقی درونی بهره میبرد.
«فرم یا ساختار»
توجه به فرم و گرایش نسبی وی به سمت مکتب فرمالیسم یا ساختارگرا: همچون اکثر شاعران آوانگارد و مدرنیتهی شعر سپید، سمیه جلالی نیز از این قائله مستثنی نیست و بیشتر توجه وی به شکل و فرم شعر معطوف میگردد، البته این بدان معنا نیست که با پرداختن به فرم از محتوا و درونمایهی کار غافل شود. زیرا محتوای کار، حاصلِ توجه و پرداختِ صحیح و هنرمندانهی فرم و ساختار میباشد همانگونه که «کلمنت گرینبرگ» نظریهپرداز و منتقد مکتب فرمالیسم، ویژگىهاى فرمىِ اثر را مهمترین رکن مقوِّم آن قلمداد کرده و درون مایهى اثر را پیامد تحقق فرم محسوب میدارد. در نظر وى درون مایهى هر اثر تابعى است از عناصر فرمى.
(به آهی که بیرون میجهید از گلو/ گلولهای در بطن چپم_ راست بالا میآمد/خون به لباسم_ خون به لباست
و من چقدر به مرگ می آمدم_ و تو چقدر به من)
صنایع زیبایی که در همین قسمت کوتاه از شعر به چشم میخورد را میتوان در تمام شعر و به وفور مشاهده کرد، به عنوان مثال:
«تشبیهِ» زیبایی که در این قسمت از شعر دیده میشود (تشبیه آه به گلوله) است
«تضاد» (چپ – راست)
و اما صنعت زیبا و بارز این قسمت «آشنازدایی» هنرمندانهایست که شاعر به خلق آن پرداخته است. از دیدگاه فرمالیستی، آشنازدایی بنیان هنر میباشد، صنعتی که در کارهای سمیه جلالی کم شاهد آن نیستیم.
در این قسمت از شعر، سمیه جلالی با زبانی تمثیلی اندوه مرگ را در تقابلِ زیباییِ لباسی که بر قامت شخص میآید قرار داده و این نوعی عدول از قراردادهای ذهنی میباشد، لباسی که بر قامت شخص میآید نوعی زیباییست و تقابل آن با مرگ که در نگاه کلی با ترس و اندوه همراه است.
یا در قسمت دیگری از شعر: (با تمام درختهای سبز که قرمز میشدیم در هر چراغ راهنما)
جملهی تمام چراغهای راهنما در مقابلمان قرمز میشدند را به گونهای دیگر و متفاوت با قراردادهای ذهنی ما بیان میکند، یعنی قرمز شدن ما در مقابل چراغهای راهنما. البته در این قسمت از شعر کلمات قرمز و سبز و قرار گرفتنشان در کنار چراغ راهنما خود نوعی تضاد میباشد.
یا (هوا که پخشم نمیکرد در هر دم و بازدم)
به جای مفهوم با هر دم و بازدم هوا را پخش نمیکردم، به عبارتی سادهتر چنین بیان شده: هوا در هر دم و بازدم مرا پخش نمیکرد
و…
این تناقضگویی شاعر نوعی بدعتِ معناییست که گونهای دیگر از زندگی را به نمایش میگذارد.
جدا از تحلیل این اثر از دیدگاه عمومی نقد، لازم است اثر فوق از زاویهی دید فرمالیستی یا ساختارگرایی نیز (البته در حد توان و معلومات ناقص بنده در مقام خوانشگر) تحلیل و بررسی شود.ا ز این حیث میتوان شعر را از دو دیدگاه ساختار صوری و ساختار معنایی مورد بررسی قرار داد. ساختار صوری که خود به دو بخش نما آوا و نما نوشت تقسیم میشود.
نما آوا (واج، تکرار، صدا و سكوت و صداهای محيطی، واژههای هماهنگ): در این بخش به ضربآهنگها و صدا و سکوت حاصل از چگونگی و شکل استفاده از واژگان و نقش آنها در شکلگیری ساختار آوایی شعر توجه و کشف خواهیم کرد.
شعر سمیه جلالی از نظر آوایی دربردارندهی نوعی موسیقیست و بستر شعر عرصهی رقص واژههاست. شاعر از توانایی ویژهی خود در این زمینه بهره برده و نوعی موسیقی درونی را با استفاده از ساختار آوایی واژگان خلق کرده است. به عنوان مثال صنعت تکرار که یکی از مهمترین ویژگیهای پدیدآورندهی موسیقی در شعر سمیه جلالیست در این اثر نیز به مدد وی آمده و نوعی ساختار آوایی زیبا را در شعر رقم زده است.
(و من چقدر به مرگ می آمدم_ و تو چقدر به من)
تکرار: من- من/ چقدر- چقدر/ به- به
واج آرایی: شش بار تکرار حرف «میم»
(هوا که پخشم نمیکرد در هر دم و بازدم/ دمادم_ به آهی که بیرون میجهید از گلو/ گلولهای در بطن چپم_ راست بالا میآمد)
واج آرایی: نه بار تکرار واج «دال»
(این همه حواس خیابان را پرت میکرد
حواس عابران را پرت میکرد
حواس تو را پرت_ پرت میشدم به عقب)
واج آرایی: ده بار تکرار حرف «ر» و یازده بار تکرار حرف «الف»
تکرار: چهار بار تکرار واژهی «پرت» و سه بار تکرار واژهی «حواس»
و…
گرچه در تمام شعر بسیار شاهد اینگونه کارکردهای موسیقایی هستیم، اعم از واج آرایی، تکرارهای بجا و نه خستهکننده که به شاکله و ساختار آوایی شعر کمک بسزایی کرده، آوردن واژههای هماهنگ و همآوا و…
اما زیباترین تکرار این اثر جدای از تاثیر موسیقایی آن نوعی نگاه فلسفی و معنادار به واژهی «هفت» میباشد. واژهی «هفت» در این اثر «هفت» بار تکرار شده است. این عمل شاعر نوعی تلاش در جهت بارز نشان دادن واژهی «هفت» بوده و تاثیر معنایی این واژه چه در قالب جمله و به تنهایی و چه در معنای کلی کاملا مشهود و غیر قابل انکار است، در واقع میتوان گفت که این تکرار هم بر فرم و ساختار و هم بر معنا تاثیری محسوس و مستقیم داشته است.
شاعر از اواسط کار با نگاهی سیاسی_اجتماعی به مسائلی چون:
آلودگیهای محیطی:
(زبان از تکلم فرو ریخته به ریز دانههای برآمده
هوا که پخشم نمیکرد در هر دم و بازدم/دمادم)
آزادی و اجبار:
(با توقفهای اجباری/ با پوشش های اجباری)
فقر با وجود منابع فراوان:
(با تمام درختهای سبز که قرمز میشدیم در هر چراغ راهنما)
با نگاهی کلی به این اثر متوجه میشویم که شاعر سعی بر آن داشته منظور خود را که گاهاً با عاشقانههایی که لابهلای فضای خاکستری سیاسی_اجتماعی شعر که ظاهراً آن را از محور اصلی دور کرده اما در واقع با ارتباط زیبای عشق و سیاست ترکیب زیبایی را از این دو مقوله پدید آورده، بیان کند. فضای سیاسی_اجتماعی سرد و بیروح که خالق، از ابتدای کار با استمداد از ابزارهای مختلف سعی بر نشان دادن آن کرده و به حق در این امر بسیار موفق عمل کرده است. فضایی که خالق اثر از ابتدا با انتخاب واژههایی هوشمندانه و مناسب به خوبی فضای تاریک و خفقان و سکوت حاکم بر شعر را تداعی کرده و در انتقال حس مورد نظر موفق عمل کرده است. واژههایی همچون: گلو، گلوله، رگ، خون، لب فرو بستن ،سیاه و سفید دوده و…
همچنین با بیان واژهها و گاه ترکیبهای کلیدی به خلق معانی انتزاعی مورد نظر خود دست زده است. به عنوان مثال در بیان اجبار و نبود آزادیهای فردی _اجتماعی ترکیبهایی که بیانگر موضوع مذکور میباشند را در برابر ترکیبهای متناقض از نظر معنایی قرار داده تا به خوبی تفاوت سطح این دو را به گونهای محسوس نشان دهد.
قرار دادن ترکیب هایی منفی در برابر شکل آرمانی آنها:
توقفهای اجباری/بوسههای اختیاری
پوششهای اجباری/ معاشقه را به میزهای کنفرانس میکشاندیم
شاعر گاهاً به بیان اعتراضات سیاسی با زبانی تند و بیپرده پرداخته، موضوعاتی که از دید او نیازی به ایهام و در لفافه سخن گفتن نداشته:
معامله کردیم جهان را با دلار
جنگل را با سکه
مبادله می کردیم دریا را برای بقا
[احتکار میکردیم نفسهامان را در سینه (اشاره به سکوت در مقابل این موضوعات)]
با در نظر گرفتن این موضوع که سمیه جلالی ، ابتدا با خلق فضاهایی که نشان دهندهی نوعی بیان اعتراضی با زبانی تند و اشارههای مستقیم به موضوعات مد نظر میباشد، تلاش کرده دیدگاه خود را در مورد رویکردها و اقدامات سیاسی و اجتماعی نظام حاکم در تقابل با جامعه را نشان دهد.
در پایان کار، شاعر با نگاهی متفاوت و با زبان عشق، به مصاف مشکلات سیاسی میرود، پای عشق را به میزهای کنفرانس میکشاند و در انتها با فلشبکی به هفتهای یاد شده، برای هفتمین بار با تکرار واژهی هفت، با ابداع نوعی دموکراسی عاشقانهی بدون کلام و با هفت قدم مقدس برای حل مناقشات مجهول گام برمیدارد.
با بوسههایی اختیاری_ معاشقه را به میزهای کنفرانس میکشاندیم/ در گفتگوهایی بدون کلام
حالا تو هفت قدم به سوی میز کنفرانس گام بردار و مرا در این مناقشهی مجهول
به معاشقهای بدون کلام دعوت کن
با این پرداخت زیبای پایانی به یاد ابیاتی از یک غزل حضرت حافظ افتادم که:
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
“کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست”
با آرزوی موفقیت برای این شاعر خوب و موفق جنوبی که بیتردید یکی از استعدادهای شعر جنوب و کشور میباشد و با تلاش و جدیت بیشتر یکی از چهرههای موفق در عرصه ادبیات کشور خواهد بود.
شعر: سمیه جلالی
خوانشگر: یاشار خواجهدولتآبادی
* تحلیل شعری از هولدرلین