خسته‌ام، خو گرفته‌ام به خودم
خو گرفته‌م به غار تنهایی
خو گرفته‌م به تلخی همه چیز
تلخ مثل خودم، غمم، چایی!

خانه‌ی سرد و کوچکی دارم
غرق در پوچی خودم هستم
غرقِ «شاید»، «اگرچه» و «هرگز»
خسته از «کاش می‌شد»م هستم

من در این سردخانه می‌کوشم
زنده باشم، فقط همین کافی‌ست
هی نفس می‌کشم، ولی عبث است
این خودش ابتدای علّافی‌ست!

مال پرواز نیستم دیگر
یک عقابم، ولی بدون غرور
نه، ندارد نمک دو تا دستم
در عوض هست اشک‌هایم شور!

خودمانیم! واقعاً سخت است
توی دنیای آهنی ماندن
مرهم و محرمم فقط این است:
صبح تا شب «براهنی» خواندن

صبح تا شب اسیر «ظل الله»
صبح تا شب دچار «اسماعیل»
آه! غم‌های ما بزرگ شدند
توی این سال‌های بی‌تحویل

روح خسته، امید می‌خواهد
حبس بودن درون تن سخت است
بی‌مشوّق چگونه باید زیست؟!
خودمانیم! واقعاً سخت است

معین نیک‌افعال

پانوشت: «ظل الله» و «غم‌های بزرگ ما»، از دفاتر شعر رضا براهنی و «اسماعیل»، بلندترین شعر اوست.

1 نظر در حال حاضر

  1. نسلی که تغییر خواهد داد…

پاسخ دادن به فریبا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *