تو شیرینیِ حدس یه احتمالی
ظریفی، مث ساقههای خیالی
شکست یه خوابی برای یه بوسه
زلالی، مث لمس بارون زلالی
یه بغض عرقکرده توی نگاته
صدات نرم، مثل پَرِ قاصدکهاس
تنت آخرین سرزمین مقدس
برای هبوط منِ لاابالی
تو خاصیت شونهای واسه گریه
یه بغضِ فروخوردهای قبل فریاد
کنارت میشه ماهو غرق جنون کرد
میشه پیشت از آفرینش خبر داد
مث سمفونی توی برگای بیدی
به دستات قسمهای بارون دخیله
یه احساس تازه، شبیه شکفتن
تو کوچی واسه مردهای قبیله
به قانون شب اعتقادی نداری
پر از روزنه واسه تابش به ماهی
تپشهای یه پیرهن واسه عطری
یه سنگی که مثل طراوت، اصیله
به سرمستی قاب پاییز اسیری
به کفبینی فالگیری دچاری
یه باغی که دلواپس برگهاشه
مث قاصدک، عمریه بیقراری
نگات ابر و بارون و مه خلق کرده
چراغونی جنگلای شمالی
یه پایان زیبا، شبیه غروبی
طلوع جدیدی واسه این حوالی
تو رو میشه توو موج و ساحل قدم زد
تو رنگینکمونی به سمت بهاری
هوات عین پائیز، ترد و ظریفه
تو بارونی واسه غم خشکسالی
واسه درک عشقت زمینیترینم
به من تکیه کن ساحر خاک مرده
بیا سر بزن گاهگاهی به خوابم
تو رؤیای صدها خیال محالی
#شعر از داریوش جلینی