در سینماسایه‌های این هفته همراه ما باشید با معرفی فیلم‌هایی از سینمای رومانی و سوئد:

● محمد مهدی‌زاده، یادداشتی درباره‌ی فیلم Philanthropy به کارگردانی نائه کارانفیل نوشته است؛
و
● عاطفه اسدی به معرفی فیلم The Shipping news به کارگردانی لاسه هالستروم پرداخته است.

فیلم Philanthropy ‏به کارگردانی «نائه کارانفیل» و محصول سال ۲۰۰۲ است و از بازیگران آن می‌توان به میرچا دیاکونو، گئورگه دینیکا، فلورین زامفیرسکو، والنتین پوپسکو، کنتستانتین دراگانسکو و فلورین کالینسکو اشاره کرد.
این فیلم ۱۱۱ دقیقه‌ای در ژانر کمدی درام بوده و در وب‌سایت IMDb امتیازی معادل ۸/۴ کسب کرده است.

اویدیو، یک معلم ادبیات و نویسنده ۳۰ساله، مجرد و فقیر است که همچنان مجبور است با پدر و مادر غیرقابل تحمل خود زندگی کند. طی یک اتفاق، راهی غیرمنتظره‌ برای کسب درآمد با روشی عجیب پیدا می‌کند تا از طریق آن کتابش را چاپ کند و به دختری که دوست دارد برسد ولی…

این فیلم برنده جایزه هیئت داوران جوان اروپایی در Mons International Festival of Love Films، جایزه عمومی در جشنواره فیلم پاریس، جایزه ویژه هیئت داوران در Wiesbaden goEast در سال 2002 و جایزه تماشاگران در آخر هفته فیلم بین المللی وورزبورگ در سال 2003 شد. این فیلم به عنوان «اولین فیلم داستانی رومانیایی که پول اروپایی دریافت کرد» توصیف شده است. این فیلم ارسال رسمی رومانی به هفتاد و پنجمین جوایز اسکار در سال ۲۰۰۳ برای بهترین فیلم خارجی زبان محسوب می‌شود.

نیکوکاری؛
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که شخصی با ظاهری موجه، رفتاری متین و دلیلی منطقی از شما تقاضای مقداری پول کند تا بتواند با آن خودش را به مقصد معلومش برساند و بعد ضمن قدردانی وجه را به شما برگرداند. ماجرایی که شاید امروز شناسایی شده باشد و دیگر قابل اطمینان عموم مردم نباشد، حالا وجود خارجی ندارد و مدام در حال تغییر شکل دادن برای پیدا کردن شیوه‌های نوین کلاهبرداری است!
موضوعی که داستان فیلم به آن می‌پردازد در مورد یک کلاه‌برداری بزرگ با هدف ظاهری «خیریه» است. یک سازماندهی مافیایی که در آن تمام نیازمندان شهر تعلیم می‌بینند که چطور مردم را بهتر گول بزنند!

نمایشی جنون‌آمیز از روی دیگر سکه‌ای که معمولا مورد توجه رسانه‌ها و جریان‌های فکری قرار نمی‌گیرد. نمایشی که با بی‌رحمی و جدیت، حالا پس از گذشت دوازده‌سال از سقوط دیکتاتوری چائوچسکو شرایط جامعه و کشور را به نقد می‌کشد و با داستان و روایتی جذاب طرح مسئله می‌کند. سوال هم ساده است؛ «حالا که دیکتاتور سقوط کرد، به کجا رسیده‌ایم؟!»
البته نه به این منظور که فیلم صرفا در مدح گذشته و ناامید از حال و آینده مرثیه بسراید، هرگز. از دیدگاه من کارانفیل فقط طرح سوال می‌کند. چرا که خوب می‌داند نوعی از گسست در افکار عمومی برای پاسخ به این سوال وجود دارد که می‌تواند مفید و سازنده باشد. ایده فیلم صرفا نقدی‌ست بر شرایط فعلی مردم در جامعه و مسببان آن با طرح این سوال که «چرا و چگونه شرایط این‌طور شد؟» و «حالا چه باید کرد؟»‌. در واقع در کنار این که به شرایط بد قبل نقبی می‌زند، در لایه‌های زیرین مستقیماً هشدار می‌دهد که نکند حالا که ظاهرا دیکتاتور اصلی در راس قدرت نیست کار به جایی برسد که هرکسی یک دیکتاتور مخوف داخل آینه داشته باشد و هر موقع که دلش خواست آن را با خود به خیابان ببرد!
با همه این‌ها، نیکوکاری یک فیلم با ابعاد سینمایی است که در آن تلاش‌ زیادی برای نهادینه کردن تفکری انسانی شده است. تلاشی که فراتر از سقف بخارست و رومانی، حالا به دنبال جامعه‌الاطراف بودن است که من به عنوان یک بیننده در خاورمیانه احساس می‌کنم می‌توان گفت که در این امر ناموفق نبوده است.

اسم این فیلم علاوه بر آن که در زبان فارسی ترجمه‌های متعددی مثل بشردوستی، انسان‌دوستی، نیکوکاری و… دارد در زبان انگلیسی هم ظاهرا با یک اشتباه رایج در ترجمه اسم فیلم مواجه است چرا که تا جایی که خوانده‌ام اسم درست آن Filantropica است نه Philanthropy که بیشتر با این اسم از آن یاد می‌شود!

تیم بازیگری نه آنچنان قدرتمند است که بتوان به نیکی از آن یاد کرد و نه آنچنان ضعیف است که بشود آن را پاشنه آشیل فیلم نامید. هرچند در اکثر نماهایی که از شهر وجود دارد، آزادی محاصره‌‌شده‌ی شهروندان با تسخیر شهر توسط نیازمندان به چشم می‌خورد که انتخاب هوشمندانه‌ای هم هست ولی شاید اگر نوع صدابرداری، فیلمبرداری و کیفیت آن بهتر بود و تیم رسانه‌ای و تبلیغاتی خوبی داشتند می‌توانست بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. البته این مشکل فقط محدود به این فیلم نیست و در اکثر فیلم‌های ساخت رومانی که دیده‌ام به چشم می‌خورد.

از سینمای رومانی قبل‌تر فیلم‌های خوبی مثل The Death Of Mr Lazarescu و East Of Bucharest و 4 Months, 3 weeks And 2 Day را دیده بودم و دوستشان داشتم.
همان‌طور که قبل‌تر هم گفته شده بود، یکی از دلایلی که سینمای رومانی برایم دلنشین به نظر می‌رسد و ارتباط خوبی با فیلم‌های نه‌چندان خوبش برقرار می‌کنم،. شباهت و ته‌مایه‌ای است که به ایران و ایرانی دارد. سقوط یک دیکتاتور و بروز یک انقلاب مهم و در ادامه موفق نبودن حکومت بعد از انقلاب هم از موارد دیگری است که این دو کشور و مشکلاتشان را به هم شبیه‌تر کرده است.

البته این فیلم در کنار The Death Of Mr Lazarescu یکی از فیلم‌های شاخص موج نوی رومانی هم محسوب می‌شود و همواره از آن و کارانفیل به نیکی یاد می‌شود.
اما مورد مشترک و جالبی که تقریبا در تمام فیلم‌هایی که از سینمای رومانی دیده‌ام توجه‌ام را جلب کرده است چیز دیگری‌ست. مولفه‌ای که در تمام فیلم‌ها یافت و مشاهده می‌شود، نوع خالصی از «دغدغه‌مندی» برای پرسش‌گری در مورد آینده و چشم‌انداز پیش رو است. نوع خالصی از نگرانی جمعی که برای جلوگیری از تکرار اشتباهات تاریخی و تلاش برای آسیب‌شناسی در کلیت سینمای این کشور وجود دارد به نظرم بسیار جذاب است. از طرفی فیلم‌های رومانیایی من را یاد سینمای دانمارک و خشکی‌شان هم می‌اندازد. حتی با نگاهی کلی به نظر می‌رسد به سینمای سوئد و مشخصا فیلم‌های روبن استلوند هم بی‌شباهت نیست. نوع هجو و نگاه تمسخرآمیز زیرپوستی‌ای که به چیزها در این فیلم و اکثر فیلم‌های سینمای این کشور وجود دارد هم ته‌چهره‌ای از فضای پست‌مدرن کارهای جیم جارموش دارد. اما با تمام این‌ها هرچه که هست یک ماهیت مستقلی دارد که شاید بعدها بیشتر از آن‌ها بشنویم و بخوانیم.

نیکوکاری با تمام این‌ها، تعلیق به اندازه و ماجرای پر پیچ و خمی دارد که مخاطب را با خودش همراه می‌کند. با وجود تمام انتقاداتی که به سطح کیفی فیلم وجود دارد، به نظرم فیلم‌نامه قوی و کارگردانی خوب باعث کم‌تر به چشم آمدن آن‌ها شده است. در کل می‌توان گفت نیکوکاری فیلم خوش‌ساختی است که اگر از امکانات و الزامات مناسب‌تری بهره می‌برد، می‌توانست خیلی بهتر از این‌ها هم باشد. حقیقتا برخلاف تصوراتم، نیکوکاری و عملکردش مرا از سینمای رومانی ناامید نکرد و همچنان مخاطب و بیننده فیلم‌های این کشور خواهم بود. فیلم را دوست داشتم و دیدنش را پیشنهاد می‌کنم.

محمد مهدی‌زاده ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

لاسه هالستروم یک کارگردان ۷۸ ساله‌ی سوئدی است که فیلم‌های زیادی ساخته. من فکر می‌کنم تابه‌حال فیلم‌های زیر را از او دیده باشم:
Salmon fishing in the yemen 2011
What’s eating Gilbert Grape 1993
Chocolate 2000

در The Shipping news محصول ۲۰۰۱، قصه، قصه‌ی مردی بسیار معمولی است که بعد از یک حادثه در زندگی‌اش، با عمه‌ و دختر کوچکش مهاجرت می‌کند به شهر محل تولدش، در حاشیه‌ی اقیانوس.

در این فیلم بیش از آنکه قصه جذاب باشد و پر از کشش، شخصیت‌پردازی‌ها جالبند. درواقع این خاصیت فیلم‌های اقتباسی است که قسمتی از قصه، همیشه در مدیوم سینما از دست می‌رود. در این فیلم هم چنین اتفافی افتاده. فیلم بر اساس رمانی به همین نام، نوشته‌ی «آنی پرو» ساخته شده است. آنی پرو نویسنده‌ی رمان «کوهستان بروکبک» نیز هست و احتمالاً فیلم معروفی که «آنگ لی» بر اساس آن ساخته و هیث لجر و جیک جیلنهال تویش بازی کرده‌اند، دیده‌اید.


خلاصه کنم، در بسیاری از صحنه‌ها یا هنگام مواجهه با برخی گره‌ها، مشخص است که یک داستان پس‌زمینه‌ای مهمی برای آن‌ وجود دارد که بیننده از آن بی‌خبر است و یا چیزهایی از قلم افتاده. و به‌خصوص آن بخش روانشناسی شخصیت‌ها که جنبه‌ی نمادین هم دارد و گویی این خانواده را نسل به نسل می‌شکافد و ارتباط جنون و سنت و رسم‌هایشان را با هم بررسی می‌کند، اصلاً در فیلم خوب از کار در نیامده. یا شخصیت پدر، که کلید بسیاری از ماجراهای خانواده است در هاله‌ای از ابهام گم است.

بازی کوین اسپیسی مثل همیشه بسیار درخشان است و کیت بلانشت با آنکه حضور کوتاهی دارد، یکی از متفاوت‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین نقش‌هایش را بازی کرده. شروع فیلم نسبت به بقیه‌ی آن به نظرم خیلی قوی است، به‌خصوص سکانس اول و بعدتر تلفیق صحنه‌های خواب و بیداری و غرق شدن و نریشن کوین اسپیسی که به‌نوعی بررسی تروماهای کودکی اوست. اما بعد، این ایده‌های خلاقانه رها می‌شود و فیلم در مسیر دیگری قرار می‌گیرد.

من فکر می‌کنم کانون خانواده و به‌خصوص عنصر «خانه» برای هالستروم در کارهایش اهمیت دارند و سعی می‌کند کارکردی نمادین از آن‌ها بگیرد؛ اگر «چه چیز گیلبرت گریپ را از درون می‌خورد» را دیده باشید، حتماً سکانس آتش گرفتن خانه را به یاد دارید.
دیدن این فیلم را پیشنهاد می‌کنم و خودم هم به دنبال کردن سینمای هالستروم (که اسمش شبیه عناصر جدول تناوبی است) ادامه خواهم داد.

● عاطفه اسدی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *