به روزای پشت سرت فک نکن
به روزای آینده دلخوش نباش
همه چیزِ این شهرو بردن ولی
تو کابوستو روی این شب بپاش
بذار تا که کابوس تو وا کنه
چشای شبِ تا ابد خسته رو
بذار جون بگیرن شبای کرج
بذار بشکنن قفلای بسته رو
باید کلّ این شهرو عاشق کنی
شبیه یه ماهی توی آسمون
شبیه یه اسطورهی واقعی
تا آخر توو رؤیای سبزت بمون
از این شهرِ وابسته دلخور نشو
کلاغا رو ول کن تا بازم بگن
شبیه عقابای توو آسمون
نگا کن از اونجا به عمق لجن
تو پشت حصارای این شهری و
دلت پیش مختاری و شاملو
تو فکر فراموشی هستی ولی
توو گوشت صدا مونده از بازجو
جلو آینهها هی شکستی ولی
نتونس کسی قدّتو خم کنه
نه زندون و نه فحشِ چن تا کلاغ
نتونس تو رو از خودت کم کنه
تو یه مردِ غمگینِ شاعر شدی
توو پاییزِ سالای دور و دراز
یه آدم که تنهاییشو برده توو
کتابا و شعرای غیرمجاز
«نمی تونه این مرد شادی کنه
نمی تونه که مثل مردم بشه»
میره سمت رؤیای سبزش ولی
«می خواد که بره تا ابد گم بشه»
پویا خازنی اسکویی
«مصرعهای داخل گیومه از سید مهدی موسوی تضمین شدهاند.»
زیبابود…..برای مردِهمیشه سبز?
آفرین. حق مطلب رو برای استاد موسوی خوب ادا کردین.
مثل همیشه عالی بود پویای عزیز
مرسی پویای عزیزم. همدرد ترانهت شدم و لذت بردم.
غیر مجاز مرسی