درد توى عضلاتم به خودش مىپيچه
صورتم پشت نقابى كه زدم مىپوسه
يک نفر هست كه توى دهنم مىخنده
يک دهن هست كه بىوقفه منو مىبوسه
پلک من مىپره تا مىفهمه
با پرندهها تشابه داره
هرچى درده تو سرم جمع شده
رو به ابرا بدنم مىباره
يكى از دور شبيه چشمات
بوى باروتو به من مىبخشه
توى رگهام جنون مىريزه
بوى بنزين تو جنونم پخشه
اون كسى كه تو خودش مىسوزه
اگه خاموش بشه بدبخته
واسه برگى كه نمیخواد باشه
اگه پاييز نباشه سخته
خودمو میخوام نابود كنم
روى شعرم بنزين میريزم
اولين مرثيهى مرگ بهار
آخرين سمفونى پاييزم
درد توى عضلاتم به خودش مىپيچه
صورتم پشت نقابى كه زدم مىپوسه
يک نفر هست كه توى دهنم میخنده
يک دهن هست كه بىوقفه منو مىبوسه
آرش احترامى
از مجموعه شعر “براده”
نشر شانی