شلاق را بخور تن خسته!
شلاق را بخور تن رنجور!
هفتاد پشت ما که همین است:
با بغض می‌رویم ته گور!

هفتاد پشت ما که همین است:
فقر و نداری همگانی
در جستجوی آنچه نبوده:
انسان ِ ماوراء جهانی!

شلاق را بخور تن خسته!
حق خواهی از سراب چه حاصل؟
از اعتراض کردن و مردن
از فرط اضطراب چه حاصل؟

درگیر زیستن به چه محنت
درگیر رنج سفره‌تکانی؛
شلاق را بخور تن خسته!
تا در قفس گرسنه نمانی!

شب رخنه کرد تووی سیاهی!
هرچه اراده کرد همان شد
صابون زدیم اگرچه شکم را
رنج دوباره عایدمان شد!

باید که درد این همه غصه
در یادمان همیشه بماند
شلاق می خوریم که هستیم
این را مگر دکارت بخواند!

اشرف گیلانی

1 نظر در حال حاضر

  1. بسیار عالی مثل همیشه پر از ایده های ناب
    خدا قوت استاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *