در سرزمین مادریات سبز میشدی
تا برگهای زرد تو را هم هرس کنند
از شاخههای خشک تو بالا روند و بعد
فکری برای خانهی هر خار و خس کنند
در سرزمین مادریات سبز میشدی
خورشید و آب سهم علفهای هرز بود
تهماندههای نور به برگت نمیرسید
سهم تو سایه/ وحشت همراهِ لرز بود
در سرزمین مادریات سبزتر شدی
اما برای رویِشت ابری دلش نسوخت
وقتی به قلب ریشهی خشکت تبر زدند
هرگز کسی به این غمِ جبری، دلش نسوخت
در سرزمین مادریات آسمان نبود
با حسرتِ پرنده شدن بال میزدی
وقتی که رنگ آبیِ دریا خیال بود
با موج، تن به ساحل بدحال میزدی
در لابهلای شاخهی خشکِ هرسشده
کبریت میشدی که تبر بیخطر شود
کبریت میشدی که خودت را بسوزی و…
کبریت میشدی که تنت شعلهور شود
در سرزمین مادریات تاک میشوی
تا میوههای مست تو انگورتر شود
وقتی شراب، رود بهشتِ خیالی است
باید که دامنت به خطاهات، تر شود
ناهید احمدی