«از این لحظه، تو یک دوربینی»
پارکینگ
مردِ اوّل
زنِ دوّم
شخصِ سوّم
کاراکترِ چهارم
میم.ه
الف.دال
نورِ کم
فیلترِ سبز
چشمهایت تار
چپراستچپراست
مردِ یک
زنِ دو
نامردِ هفتاد و دو
پارکینگ
– من یک دوربینم…
داری او را ضجّه میزنی
تنها او میتواند رامَت کند
اگر نیاید؛
فیلترت قرمز
خواهد
شد
نمیآید… نمیآید… نمیآید!
«نازنِ هشتاد و سه»
جمجمهات را خُرد میکند
{فیلترِ قرمز}
باز هم نمیآید
{صدای ضجّهضجّه مُردنت}
«صد و دوازده»
کلّهات را لیس میزند
او هنرمند است
با سابقهی
هفتصد و هفتاد و هفت
اثرِ «فاکرِ» سینمایی
«او» هنرمند است
«تو» نیستی…
او «هنرمند» است
تو «نیستی»…
تو یک «دوربینی»…
قرار بود با سیجیآی
جعل کنیم آمدنت را
به ما بودجه ندادند
سازمان میگفت
باید پارچهای
روی سرت کشیده شود
من تو را
در اکرانهای خصوصیام…
با مویی
به رخشههای آبی
تصوّر کرده بودم…
– تو یک دوربینی؟
– دوربینها خواب نمیبینند!
– واقعی… یعنی… چه؟!
در
باز
میشود
تیتراژ
بالا
میآید
اثری از اسمت نیست
«صفحهی سیاه»
بالا میرود
– من دوربین نیستم…
– من دوربین نیستم…
– من دوربین نیستم!
«واقعی یعنی چه؟!»
اتاقخواب، تاریک است
در
باز
میشَوَد
: عَلیرِضآ؟
– مآمآنْ…
دَرو نَبَنْد…
چِرآغ رو روشَنْ نَکُنْ
مَنْ خِیلی میتَرسَم…
«تو یک دوربینی»
دوربینها کابوس نمیبینند؟!
علیرضا ترکی