در سینماسایههای این هفته همراه ما باشید با:
● معرفی فیلم «shortbus»؛ فیلمی بحثبرانگیز از «جان کامرون میچل»/ محمد مهدیزاده
● معرفی فیلم «ماشین مرا بران»؛ فیلمی اقتباسی از ریوسوکی هاماگوچی/ لیلی آبسته
فیلم Shortbus به کارگردانی «جان کامرون میچل» و محصول سال ۲۰۰۶ است.
از بازیگران این فیلم کمدی اروتیک میتوان به «سوک یین لی»، «پل داوسون»، «لیندسی بیمیش»، «پی جی دی بوی»، «رافائل بارکر»، «پیتر استیکلس» و «جی برانان» اشاره کرد.
در نیویورکی که هنوز در شوک حادثه ۱۱ سپتامبر است، تعدادی از افرادی که در روابط عاشقانه/جنسی خود به دنبال کسب تجربیات جدید هستند در یک کلوپ زیرزمینی به اسم شورتباس دور هم جمع میشوند تا خودشان و روابطشان را بهتر بشناسند که در این بین افرادی هستند که…
این فیلم برنده جایزه تماشاگران جشنواره آتن، برنده جایزه بهترین طراحی صحنه و فیلمنامه و نامزد جایزه بزرگ جشنواره گیخون، برنده جایزه بهترین بازیگر/پل داوسون از جشنواره گلیتر، نامزد بهترین گروه بازیگران از جشنواره گاتام، برنده بهترین تهیهکنندگی از مراسم روحیه مستقل و همچنین برنده جایزه گولدن آی برای بهترین فیلم از جشنواره زوریخ شده است.
در طول فیلمبرداری شورتباس، کارگردان فیلم جان کامرون میچل اولین تجربه جنسی خود را با زنی که در حال انجام سکس دهانی با یکی از مجریان زن بود داشت. در این فیلم، برای راحتی بیشتر بازیگران، کارگردان و فیلمبرداران هنگام فیلمبرداری صحنههای جنسی برهنه میشدند.
شورت باس؛
تنهاییِ تنهای تنها…!
روایت انزوایی زیر پوسته شهری که در آن ممکن است متعالیترین معانی هم دچار تغییرات و دگرگونیهای اساسی شوند. وقتی تنها هستید فرقی ندارد یک تنفروش ماهر باشید یا یک مرد همجنسگرا. یک دکتر متخصص باشید یا شهردار سابق نیویورک. به هرحال تنها هستید. حتی در جمع آدمها…!
شورتباس فیلمی محسوب میشود که مرزهای تابوشکنی را در ابعادی نوردیده است که همچنان و بعد از گذشت حدود بیست سال از زمان ساخت آن، در کشورهای جهان اولی و آزاد هم مثلش کم پیدا میشود. فیلمی که در کلام، تصویر و تمام فاکتورهای موجود جدی، جسورانه و صریح عمل میکند…!
یکی اژ بحثبرانگیزترین مسائلی که در مورد فیلم هنوز که هنوز است مطرح میشود، بحث روابط جنسی غیر شبیهسازی شده است. شخصیتها به طور مشخص و بدون سانسور، با هم سکس واقعی دارند، دخول واقعی انجام میشود و در آن شاهد انزال واقعی هستیم. دلیل فکوسم بر «واقعی» پیش کشیدن مبحث گسترده و پیچیدهای است که کامرون میشل هم مثل گاسپار نوعه، روی آن تاکید دارد. کامرون میشل معتقد است «طرز ابراز احساسات جنسی افراد میتواند چیزهای زیادی را در مورد آنها به شما بگوید.» و چه راهی بهتر از نشان دادن یک واقعیت برای به تصویر کشیدن یک واقعیت دیگر؟!
شورتباس به شکلی که برای مخاطب صادقانه به نظر میرسد، راوی داستان دنیایی است که در آن انسانها «باید» یاد بگیرند برای درک بهتر دیگران، خودشان را بهتر بشناسند و به نیازهای در اولویت خودش نگاه سطحینگرانهای نداشته باشد و این همان تفسیر عملیای است که در فیلم قابل مشاهده است. فیلم رنج شخصیتها را در اولویت اول خودش نگه میدارد و تلاش همهجانبه برای جبران کاستیها را در اولویت دوم و به همان اندازه که فیلم به شخصیتهایش توجه میکند، در شیوه روایت هم وسواس به خصوصی دارد. در حدی که مثلا حتی اسم شخصیتها هم حامل ارجاعات بینامتنی جذابی هستند.
ماهیت شورتباس فاصلهی زیادی با پورن دارد!
پورنوگرافی صرفا به کارگیری مکانیسمی است که به صحنههای جنسی با تحریککنندگی بالا ختم میشود اما شورتباس، از به کارگیری صحنههای عریان جنسی به کارکردی بسیار متعالی و عمیقتر میرسد و از آن با طرح سوالات متنوع، به جوابی میرسد که برای هر یک از بینندگان منحصر به فرد است. درواقع نوع نگاه فیلم، نگاهیست پیشگیرانه برای بازیابی اهمیت از دسترفتهی شناخت هویت جنسی.
کاملاً شبیه به فیلم Love از گاسپارنوعه، فیلم با شروعی کوبنده آغاز میشود که صراحتا اعلام میکند «همین است که هست و اگر نمیخواهید از ابتدا نبینید چون تا آخرش همین بساط است!» همچنین در آن شباهت زیادی هم به فیلم The Dreamers وجود داشت. مدتها بود میخواستم از این کارگردان فیلم Hedwig And The Angry Inch را هم ببینم که حالا برای دیدنش مصممتر هم شدهام.
برای یک خاورمیانهای، این کمی سخت است که درک کند چطور ممکن است خیلی از آمریکاییها در انتقاد از فیلم به جای چیزهای زیادی که میتوانند به آن گیر بدهند، مثلا آمدهاند به این اعتراض کردهاند که چرا در جایی از فیلم به درگذشتگان حادثه ۱۱ سپتامبر ادای احترام نشده است! یا به این که چرا باید در فیلم سرود ملی در مقعد خواند شود!
شورتباس، تلاش میکند تا این اصل مهم را یک بار برای همیشه به یک باور جمعی تبدیل کند و آن این است که فرقی ندارد که واقعا چه جنسیتی هستید و یا دوست دارید چه جنسیتی داشته باشید، همین که خودت را احساس کنی و بپذیری یعنی برای جامعه ارزشمند واقع شدهای. و این مهم، بدون درک این که همه ما میل شهوتگونهای به چشیدن احساس «پذیرفته شدن» داریم، امکان پذیر نیست. آن هم پذیرفته شدنی که با چاشنی اطمینان خالص باشد…!
از آنجایی که بازیگران فیلم بازیگران مطرحی نیستند، طبیعتاً ضعفهایی در بازی بازیگران وجود دارد. چرا که معمولا بازیگران مطرح و حتی نیمهمطرح هم در پذیرش پیشنهاد بازی در فیلمی که رابطه جنسی غیرشبیهسازی شده دارد عاجزاند…!
در نهایت امر؛
مابه مباهات است که سینمای امروز، (بر خلاف ظرفیتی که مثلا در دوران هیچکاک وجود نداشت تا سکس را به تصویر بکشد و به جای آن تصویر نمادین ورود یک قطار به تونل را نشان میداد. مثل فیلم The Lady Vanishes) با تمام انتقادات وارد به آن، در به کارگیری عنصر «صراحت» بیپرواست…!
هرچند شورتباس برای من به مثابه یک رابطه جنسیِ پرهیجان، فانتزی و ارضاکننده بود، اما انتظار داشتم چیزی در آن وجود داشته باشد که حتی بعد از رسیدن به نقطه ارضاشدن هم جذابیت خودش را برای ادامهی راه داشته باشد که متاسفانه اینطور نبود و بیشتر به یک رابطه اصطلاحاً OneNight Stand در ابعاد سینمایی شباهت داشت که شاید بیشتر از یک بار به دیدن آن رقبتی نداشته باشم. با این حال یک بار دیدنش را پیشنهاد میکنم.
● محمد مهدیزاده ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کتاب «مردان بدون زنان» به عنوان یک مجموعهداستان کوتاه در سال ۲۰۱۴ به نویسندگی »هاروکی موراکامی» ژاپنی به چاپ رسیده است.
این، اولین بار نیست که کارگردانی تصمیم گرفته، اقتباسی از آثار موراکامی داشته باشد.
«ماشین مرا بران» به کارگردانی «ریوسوکی هاماگوچی» اقتباسی است از یکی از داستانهای این مجموعه که در سال ۲۰۲۱ به روی پردهی سینما رفت.
درامی ژاپنی، طولانی و کند!
شاید واژهی کند مخاطب را به سمت دلزدگی سوق دهد اما خاطرنشان میکنم که در پایان نمایش فیلم، با این احساس روبهرو نخواهید شد و متوجه خواهید شد که کارگردان کاملاً آگاهانه به این روش عمل کرده است.
موراکامی در کتابهایش ما را با مردمی ساده و معمولی مواجه میکند و کارگردان وفادارانه سعی کرده این مردمان ساده را با تمام غمها، عشقها، فعالیتها و تنهایی انسان مدرن به نمایش درآورد.
فیلم بدون فراز و فرود است. ژاپن مدرن و صنعتی این بار در اتومبیل ساب ۹۰۰توربو ۱۹۸۷ قرمزرنگ گنجانده شده است. از خطوط و انحنای جاده، اتوبان و ساختمانها جز سکوت چیزی نمیبینیم.
شاید فیلم با شروع اروتیک خود، بیننده را به این اشتباه بیاندازد که با فیلمی عاشقانه مواجه است؛ اما لطفاً چشم از صفحهی مانیتور خود برندارید و ۱۷۹ دقیقهی پیشِرو را ببینید.
بازیهای بیتکلف و همزمان قدرتمند بازیگران در ایفای نقش در کنار شیوهی فیلمبرداری ساده، نرم و روان با نورپردازی و تدوین خوب، دستبهدست هم فیلمی را روانهی بازار کرده است که توانست برندهی جایزهی گلدن گلوب ۲۰۲۲ برای بهترین فیلم خارجیزبان باشد.
هاماگوچی تمام شخصیتهای فیلم خود را با نوعی فقدان که با آن دست به گریبان هستند، معرفی میکند.
در دل «ماشین مرا بران» نمایشنامهای از «آنتوان چخوف» قرار است به روی صحنه برود.
بازیگرانی که به زبان ژاپنی، چینی، کرهای و حتی زبان اشاره قرار است این نمایشنامه را اجرا کنند؛ تا ما را متوجه این نکته کند که زبان مشترک ما میتواند شکل دیگری داشته باشد.
همهچیز در این فیلم به اندازه است و این میتواند از نقاط مثبت در آن باشد.
در آخر «کافوکو»، شخصیت اصلی فیلم، جملهای را بیان میکند که مضمون اصلی فیلم در آن گنجانده شده است: «متنهای چخوف خود واقعی انسان را بیرون میکشد و نشان میدهد.»
فیلم را ببینید تا متوجه شوید قرار است از چشمان غمگین بازیگران چه چیزی بیرون کشیده شود.
● لیلی آبسته ●