در فرشته‌های کاغذی این هفته، همراه شما خواهیم بود با معرفی دو رمان از نویسندگان آمریکای لاتین و آمریکای شمالی:

● اعظم اسعدی رمان «پوست انداختن» از «کارلوس فوئنتس»، نویسنده‌ی سرشناس مکزیکی را معرفی کرده است؛
و
● محبوبه عموشاهی به معرفی رمان «وداع با اسلحه» از «ارنست همینگوی»، نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی پرداخته است.

همچنین پیش‌تر، دو رمان دیگر از فوئنتس به‌نام‌های «زندانی لاس‌لوماس» و «آئورا» در همین ستون معرفی شده‌اند.


«پوست انداختن» رمانی از «کارلوس فوئنتس»، نویسنده‌ی آمریکای لاتین است که با ترجمه‌ی عبدالله کوثری توسط نشر آگه منتشر شده است.
در این کتاب، داستان چهار شخصیت به‌نام‌های فرانتس، خاویر، ایزابل و الیزابت را می‌خوانیم که خودرویشان در راه سفر به یکی از شهرهای مکزیک، خراب می‌شود و مجبور می‌شوند یک شب در شهر چولولا اقامت داشته باشند. داستان در همان یک روز اتفاق می‌افتد، اما خواننده به کمک راوی به گذشته‌ی آنها سفر می‌کند و‌ با گذشته، حال و در نهایت آینده‌ی چهار شخصیت آشنا می‌شود. همان چیزی که در رمان «آئورا» در قالب یک شخصیت و یک داستان اصلی نشان داده می‌شود، در این کتاب با شخصیت‌های اصلی بیشتر و روایت‌ها و خرده‌روایت‌های مفصل‌تری پیش می‌رود.
«پوست انداختن» چند راوی دارد. راوی اصلی دانای مطلقی است که نسبت به همه‌ی وقایع کاملاً آگاه است. حتی در ذهن شخصیت‌ها نفوذ می‌کند و هرجا لازم بداند با یادآوری خاطرات، آنها را مجبور به روایت می‌کند.

اینکه شخصیت‌های کتاب به چند اسم متفاوت شناخته شوند، در آثار نویسندگان بزرگی مثل یوسا هم به وفور دیده می‌شود که به فرهنگ آمریکای لاتین ارجاع دارد. در «پوست انداختن» با زاویه‌های دید مختلفی مواجه هستیم. راوی شخصیت‌ها را به یک اسم مشخص صدا می‌زند اما وقتی شخصیت‌ها روایت را به‌دست می‌گیرند، اسم‌ها و زاویه دیدها عوض می‌شوند. این درهم‌تنیدگی وقتی با تنوع روایت‌ها و پوست انداختن شخصیت‌ها بیان می‌شود، پیچیدگی کتاب را بیشتر می‌کند. فقط کافی است خواننده در یک پاراگراف تمرکزش را از دست بدهد تا در میان روایت‌ها و راوی‌ها گم شود.
کتاب یک راوی اصلی دارد و فوئنتس زاویه‌ی دید را برای تفکیک زمانی تغییر می‌دهد و سراغ راوی سوم شخص می‌رود. روایت‌ها در زمان سفر می‌کنند، سفری ناگهانی، پیوسته و مکرر.

او مدام «تو» را مخاطب قرار می‌دهد. «تو» می‌تواند هر یک از چهار شخصیت کتاب، یا هرکسی که با آن دوره از تاریخ آشنا است، باشد. یا حتی «تو» می‌تواند به خواننده نیز اشاره کند. فوئنتس در کتاب «آئورا» نیز از همین شیوه استفاده می‌کند تا خواننده خودش را جای شخصیت‌های کتاب بگذارد و با آنها همزادپنداری کند.
فوئنتس در «پوست انداختن» نیز برای روایت از عناصر اساطیری کمک می‌گیرد و به فیلم‌، کتاب‌‌ و موسیقی‌های مختلفی ارجاع می‌دهد تا به نقد مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مکزیک و آمریکای لاتین بپردازد. او نیز مثل خیلی از نویسندگان هم‌عصر خودش به نقد جنگ و نژادپرستی پرداخته است، اما زیرپوستی و در یک روایت عاشقانه.

«پوست انداختن» یکی از سخت‌ترین و بهترین کتاب‌هایی است که تاکنون خوانده‌ام. نویسنده نیز می‌داند خواننده‌ هر لحظه ممکن است سردرگم شود. به همین دلیل در فصل آخر یعنی «سردابه‌های ما را دیدار کن» به کمک خواننده می‌آید و با کدهایی که می‌دهد او را مجبور می‌کند یک بار دیگر کتاب را از اول ورق بزند. توصیه می‌کنم تا یک دور کتاب را کامل نخوانده‌اید از راهنمایی نویسنده برای فهمیدن کتاب اصلاً کمک نگیرید. بخوانید و صبور باشید تا به انتها برسید. بعد دوباره از ابتدا و به همراه راهنمایی‌های کتاب، شروع به خواندن بکنید.

اگر مخاطب جدی ادبیات هستید پیشنهاد می‌کنم حتما «پوست انداختن» را بخوانید، ولی نه به عنوان اولین کتاب از فوئنتس. به‌نظرم اول با کتاب‌های کوچک و کم‌حجمی که نشر ماهی از این نویسنده‌ی آمریکای لاتین منتشر کرده است شروع کنید. مثل «زندانی لاس‌لوماس»، «کنستانسیا»، «گرینگوی پیر» و…، بعد سراغ کتاب بی‌نظیر «آئورا» که توسط نشی نی منتشر شده است بروید وقتی خوب با فرم آثار فوئنتس آشنا شدید از خواندن «پوست انداختن» لذت ببرید. تمامی این آثار با ترجمه‌ی خوب عبدالله کوثری منتشر شده است. مخاطب جدی ادبیات به‌خوبی می‌داند کوثری چه کتاب‌هایی را برای ترجمه و معرفی به فارسی‌زبان‌ها انتخاب می‌کند.

● اعظم اسعدی ●

◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️

کتاب «وداع با اسلحه» نوشته‌ی «ارنست همینگوی» در سال ۱۹۲۹ است که توسط «نجف دریابندری» ترجمه شده و نشر «نیلوفر» آن را منتشر کرده است.

کتاب روایت مردی به نام «فردریک هنری» است که به‌عنوان ستوان در نیروی ارتش ایتالیا در زمان جنگ جهانی اول خدمت می‌کند. فردریک با پرستاری انگلیسی به نام «کاترین بارکلی» آشنا می‌شود و رابطه‌ی بین آنها در میان اتفاقات جنگ روایت اصلی کتاب را تشکیل می‌دهند.
کتاب شامل پنج بخش مختلف است که از زبان اول‌شخص و با زاویه‌دید فردریک روایت می‌شود. رمان در فضایی کاملاً رئال می‌گذرد و داستانی خطی و مشخص دارد.
هرچه در رمان پیش می‌رویم به ابعاد درونی شخصیت‌های اصلی و احساسات آنها یعنی فردریک و کاترین نزدیک‌تر می‌شویم. اگرچه که شخصیت‌های دیگری نیز در رمان وجود دارند مثل «ستوان رینالدی»، «کشیش»، «هلن فرگوسن» و… اما شاید شخصیت فردریک از همه‌ی آنها بیشتر پرداخته شده است.

کتاب پر است از اتفاقات مختلف در زمان جنگ‌ جهانی اول و ما را به درون تلخی و رنج بسیار حاصل از جنگ فرو می‌برد. از این لحاظ شاید بتوان گفت که رمان اثری ضدجنگ است که در قالب داستانی عاشقانه که پر از غم و اندوه است، روایت می‌شود. کتاب را برای خواندن پیشنهاد می‌کنم هرچند می‌دانم که تا حالا همه آن را خوانده‌اند.

● محبوبه عموشاهی ●

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *