تنظیمم کن
کوکم کن
آنقدر که این ساعت
خوب کار کند
آنقدر که هر وقت دلت گرفت
نزدیکترین چیزی باشم
که در دستانت بیدار است.
این قلب مدتیست
کارگر اعتصاب کردهی معدنهاست
طلا خواسته بالا بیاورد
ذغالسنگ جایش را گرفته
معدنی عاشقم
که هر وقت خواسته باشی
رگهای دارد
که به قلبت نزدیکتر است
این حجم از سادگی
یا از بلاهت است
یا از روی حرص…
نزدیکت که باشم
بیشتر میتپم
و دیگر نیازی به کوک کردنم نیست
تنظیمم کن.
علیرضا عاشوری رودپشتی