میخواستم ادامه دهم خود را
اندیشهای که کهنه نمیشد را
دفترچهای پر از رقم و کُد را
بنیانگذار گریهی بیخود را!
میخواستم ولی نتوانستم
ترجیح دادم از همه باشم گم
با گونی پر از هوسِ گندم!
گردو شوم که نشکندم با دم
در بازی اتل متلِ مردم
ترجیح دادم و عملش کردم
از روزههای بیسحری رفتم
تا گاتهای سبکِ دری رفتم!
با بُتّهجِقّهی قجری رفتم
ودکای روس را تگری رفتم
رفتم که جا نمانم از آدمها
توی رحم، جنین مرا کشتند
امّیدِ آخرین مرا کشتند
با طرحِ شَک، یقین مرا کشتند
اصواتِ دلنشین مرا کشتند…
شعر و ترانههام ولی هستند
از بود تا نمودِ جهان گفتم
با فلسفه به حدّ توان گفتم
تا سطح استفان و رِنان گفتم
بیکارکردِ دست و زبان گفتم…
دیدم سرودهام همه طامات است
زهرا موسیپور فومنی