سرم سنگ است و دلتنگ کمی شیشه
که غمگین بشکنم در وهم چشمانت
میان اینهمه آدم ببین عشقم
شده یک گاو لاغر سهم چشمانت
به کوچه میزنم بیتو برای هیچ
و «ما ما» میکنم زخمی برای تو
برای روزهای رفته از دستم
طویله جای خوبی نیست بیتردید
برای من که با تردید «من» هستم
صدای جیغ میآید، کجایی تو؟
طناب دور گردن کِیف دارد نه؟!
چه با لذّت تماشا میشوی جانم
کجایی مشحسن اینجا نمیفهمند
من از فهمیدنم خیلی پشیمانم
نترسید از دو قطره خون بیمقدار
به روی زخمهایم هی نمک پاشید
کسی که پوستم را کَند عاشق بود
ببین این رود خون از بخت من جاریست
به قرآنت قسم بیچاره صادق بود
خدا هم کاش هندو بود گهگاهی
دلم تنگ است و بارانی نمیبارد
بر این خانه که سقفش صد ترک دارد
برو ای گاو اینجا هیچکس یونجه
برای زندگی کردن نمیکارد
زمین را هم تجاوز باردارش کرد
کجای آرزوهایم زیادی بود
دلی عاشق، تنی سالم، لبی خندان
ملامت کرد بیمارم خیانت شد
یکی انسان، منم حیوان، به تو شیطان
بزن با سنگ چشمش را دل دلتنگ
چراغ خانه را خاموش کن مادر
دلم غمگین و دلتنگم برای او
تمام پنجرهها را ببند از پشت
نباید کم شود نه! از سرت یک مو
نگو دنیا که او با مرغ آمین رفت
برادر جان درون چاه خاکم کن
خیالت تخت آنجا سگکشی با من
سپردم دست تو این گاو لاغر را
فقط با مشحسن حرفی نزن لطفاً!
چه بیرحم است درد بیپدر بودن
خدای مهربانیها پس از مرگم
خدایی مهربانتر را نصیبم کن
مقلّدزاده بودم گاوتر از گاو
به جرم بتپرستی بر صلیبم کن
دلش دلتنگ خواهد شد؟! نمیدانم!
فارد قربانی