در فرشتههای کاغذی این هفته میخوانیم:
• معرفی «اشراق درخت گوجهسبز»؛ یک رئال جادویی از شکوفه آذر/ محبوبه عموشاهی
• معرفی «یکی مثل همه»؛ قصهی یک آدم معمولی از فیلیپ راس/ عاطفه اسدی
کتاب «اشراق درخت گوجهسبز» نوشتهی «شکوفه آذر» در سال ۲۰۱۹ است که توسط نشرWild Dingo Press در استرالیا منتشر شده است.
کتاب روایت خانوادهای پنجنفره است که تشکیل شده از «رزا» و «هوشنگ» که سه فرزند به نامهای «بهار»، «سهراب» و «بیتا» دارند. بهدنبال انقلاب ۵۷ و اتفاقاتی که برای این خانواده میافتد مجبور میشوند به روستایی کاملاً دور از فضای شهری به نام «رازان» مهاجرت کنند.
رمان در ژانر رئال جادویی قرار میگیرد و با زاویهدید اولشخص که یکی از شخصیتهای این خانوادهی پنجنفری است، روایت میشود. یکی از ویژگیهای جذاب رمان قصهدرقصه بودن آن است؛ قصههایی که در جاهایی آنقدر تلخ و غمگین هستند که اشک آدم را درمیآورند و ما را از نظر احساسی با خودشان همراه میکنند. کتاب ما را از درون قصهای به قصهی دیگر میبرد و در هر کدام از قصهها که در سبک رئال جادویی روایت میشوند با یکی از شخصیتهای کتاب همراه میشویم. شخصیتهای کتاب اگرچه که به نظر من در جاهایی تبدیل میشوند به شخصیتهایی کاملاً سفید یا کاملاً سیاه اما از درون این قصههای مختلف با جزئیات فراوان پرداخته میشوند.
کتاب فضایی سیاسی- اجتماعی دارد و در دل روایتهای متعدد آن مسائل مختلفی مثل مرگ، زندگی، باورهای مذهبی، خرافهها و آداب و رسوم مختلف به تصویر کشیده میشوند. اما شاید محوریت اصلی و وجه مشترک تمام این قصهها که مثل نخی نامرئی به همدیگر وصل شدهاند عشق باشد که با اشکال مختلف در دل شخصیتهای رمان حضور دارد و خط اصلی رمان را تشکیل میدهد.
رمان پر است از ارجاعات مختلف به کتابها و نویسندگان و شاعران مختلف مثل «سهراب سپهری»، «چارلز بوکوفسکی»، «فرانتس کافکا» و… بهویژه رمان «مسخ» از کافکا که یکی از قصههای کتاب را تشکیل میدهد.
● محبوبه عموشاهی ●
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
یکی مثل همه
فیلیپ راث
ترجمهی پیمان خاکسار
نسخهی اصلی منتشرشده در سال ۲۰۰۶
ترجمهی فارسی در سال ۱۴۰۰ با نشر چشمه
«وقتی در جمعشان گیر میافتاد، تنهایی را در مطلقترین شکلش تجربه میکرد…»
کتاب دقیقاً مانند اسمش، راجعبه «یکی مثل همه» است. زندگی و مرگ یک آدم خیلی معمولی؛ فلاشبکهایی به بعضی از اتفاقات مهم زندگی و جوانیاش، و بیش از هر چیز، درونیات او بهعنوان سالمندی که دائم به مرگ فکر میکند. ریتم کند و بسیار خطی داستان و عادی بودن بیش از حد همهی اتفاقات، در خیلی جاهای متن باعث خستگی میشود و حتی خواننده ممکن است رشتهی داستانی را گم کند، اما در نهایت به نظر من کتاب یک داستان تلخ حسی است که به ترس از پیری و مرگ میپردازد؛ واقعیتی گریزناپذیر در زندگی اکثر آدمها. و ترسها و درونیات این مرد خیلی معمولی، چیزی است که به نظر من صرفاً مختص مخاطب سالمند نیست و خوانندگان جوان هم میتوانند با آن ارتباط بگیرند.
برای من بعضی جملات قصار اغلب حسی کتاب، تأثیرگذار بودند، حتی بیشتر از خود خط داستانی. یک جا هم گورکن دربارهی چگونگی کندن قبر، عمق مناسب برای آن و… با جزئیات و دقیق صحبت میکرد و حس میکنم این از توصیفهایی است که از ذهنم پاک نمیشود حتی وقتی خود داستان را دیگر یادم نیاید. یک نکتهی دیگر که نظرم را جلب کرد جنس و ادبیات ترجمهی «پیمان خاکسار» بود که بهنظرم با خود همیشهاش، یک بازنگری و ویرایش دقیق فاصله داشت.
● عاطفه اسدی ●