چشمانتان را ببندید! تصور کنید دستهایتان را از ورای ریل قطار، دستگاههای پرس و حتی ضربهی چکش قاضی رد میکنید و به جادوی موسیقی و آواز میسپارید تا شما را از دل تاریکی خارج کند… این کاری است که تماشای فیلم «رقصنده در تاریکی» با بیننده میکند.
این درام موزیکال با عنوان اصلی Dancer in the dark محصول سال ۲۰۰۰ بوده، و ساختهی «لارنس فون تریه» میباشد. این کارگردان و فیلمنامهنویس ۶۵سالهی دانمارکی، نامش با جریان «دگما ۹۵» عجین شده؛ سبک سینماییای که مروج این تفکر است: باید ساخت فیلم را تا جایی که میتوان ساده کرد.
فونتریه با همکاری دوست نزدیک خود «توماس وینتربرگ» و دو کارگردان دیگر به نامهای «سورن یاکوبسن» و «کریستین لورینگ» در جشن صدسالگی سینما این روش را پایهگذاری کردند.
بهطور خلاصه، جریان دگما ۹۵ با داشتن ده مادهی اصلی، سعی دارد از تصویر کلاسیک سینما و ساختن فیلم آشناییزدایی کند. مثلاً استفاده از دکور، صداهای غیرطبیعی یا میکسشده و فیلتر در فیلمهای پیرو این جریان ممنوع است یا نور باید از محیط طبیعی موجود در صحنه گرفته شود یا گفته میشود که نام کارگردان نباید در عنوانبندی فیلم ذکر شود.
برگردیم به فونتریه. علاقهمندان سینما حتماً از علاقهی او به ساختن سهگانهها خبر دارند. او کار فیلمسازی خود را با «سهگانهی اروپا» آغاز کرد که بهترتیب شامل فیلمهای «عصر جنایت» محصول ۱۹۸۴، «همهگیر» محصول ۱۹۸۷ و «زنترویا» محصول ۱۹۹۱ است و در دومین سهگانهاش با عنوان «سهگانهی قلب طلایی»، شاهد ساختن فیلمهایی با عناوین «شکستن امواج» محصول ۱۹۹۶ و «احمقها» محصول ۱۹۹۸ و در آخر هم «رقصنده در تاریکی» هستیم که او را شایستهی دریافت نخل طلا از جشنوارهی کن در سال ۲۰۰۰ میلادی کرد.
فیلم داستان مادری تنها و مهاجر به نام سلما با بازی «بیورک گومندسودواتیر» را بیان میکند که در شرف نابینایی است و سعی دارد با پسانداز و کار شبانهروزی خود، مانع از دچار شدن فرزندش به سرنوشتی مشابه (نابینایی) شود. موسیقی و آواز تنها دلخوشیهای این مادر تنها هستند.
بیورک خوانندهی اهل ایسلند که به انصاف باید او را ستارهی این فیلم نامید، با آن صورت معصوم، موهای نهچندان مرتب و عینک تهاستکانی و صدا و احساس قویاش در ادای کلام ترانهها، دست بیننده را میگیرد و او را در خیال موسیقی غرق میکند تا شاید زندگی کابوسوارش را برای بیننده و خود، قابلتحمل کند. درواقع شاید بتوان گفت جنبهی موزیکال این فیلم، ابزاری است برای کمرنگتر کردن جنبهی مصیبتبار و غمناک فیلم.
دوربین روی دست و فیلمبرداری مستندگونهی فیلم رقصنده در تاریکی با نماهای کلوزآپ از صورت بازیگران، موجب نزدیکی بیشتر بیننده با آنها شده و نمایش بخشهای موزیکال با رنگهای زنده برخلاف سایر بخشهای فیلم، همزادپنداری بیننده با دنیای شخصیت اصلی را دوچندان میکند.
برای زن توی داستان، از همهچیز موسیقی میبارد حتی دیوارهای ضخیم و غمگین زندان و گویا موسیقی بهانهای برای دوام آوردن اوست. کلمهی موزیکال معمولاً ناخودآگاه ذهن بیننده را به مفاهیمی مانند شادی و نشاط وصل میکند؛ اما تماشای این فیلم ۱۴۰ دقیقهای تلفیقی است از شکستن بغض و اشک ریختن و لبخند زدن و بدون تردید تا دقایق پایانی، با سلما آواز میخوانید، گریه میکنید و گاهی هم لبخند کوچکی به لب خواهید آورد.
از آنجایی که داستان فیلم در دههی ۶۰ میلادی اتفاق میافتد، شاید بیماری و در نتیجهی آن نابینا شدن برای بینندهی امروزی تصویری دور از ذهن بهنظر برسد، اما گذشت زمان باعث نمیشود فیلم ارزش داستانی خود را از دست بدهد.
و در پایان شاید بشود گفت با وجود غمناک بودن داستان اما دنیای ترسیمی فونتریه در این فیلم به صورت مطلق، سیاه نیست و کارگردان نشانمان میدهد که حتی در تاریکترین بخشهای زندگی، نور در تلاش است که هرطور شده، بالاخره راه خودش را پیدا کند.