دختر هجده‌ساله چه می‌تواند بنویسد
جز «دوستت دارم»
دوست داشتنِ هجده‌ساله‌ای که ییلاق و قشلاق می‌کند
کوچ پرنده‌ای را می‌ماند
که عشق را فراموش کرده‌ است

عاشق شدن مترسک مزرعه را ببین!
فرق بلبل و کلاغ را نمی‌فهمد
تنهاست و به هر پرنده‌ای که بر دستش می‌نشیند
از «دوستت دارم» می‌گوید
نمی‌داند صدای بلبل مستش می‌کند
یا نوک کلاغ بر تنش

دختر که زائیده می‌شوی
بختت سیاه چادری‌ست که در آنی
چراگاهی می‌بینی در نسیم
آغوش باز می‌کنی
کوهستانی‌ست در طوفان

دختر که زائیده می‌شوی
سن‌و‌سال
و حالت را نمی‌پرسند
تفنگت را خالی می‌کنند تا گرگ
بدرد گله‌ات را

دختر که می‌شوی
مرز سیاه‌چادرت
تا بع‌بع گوسفندان نر
چند قطر اشک و یک گلوله‌ی بِرنوست

اعظم اسعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *