از یه جایی به بعد چشماتو
روی دنیای زشت میبندی
میگی اصلا به من چه چی میشه؟
آدما میمیرن، تو میخندی
از یه جایی به بعد میخندی
خندههای مرتبِ عصبی
توی مغزت سروصداست مدام
خواب راحت نداری هیچ شبی
از یه جایی به بعد میخوابی
دیگه میخوای که دستوپا نزنی
راضی میشی بهت تجاوز شه
دستهجمعی، تکی، خشن، علنی
از یه جایی به بعد تک به تکِ
ثانیهها برات تکراره
تیکههای سیاه و تاریکِ
شب بیحد و مرز کشداره
از یه جایی به بعد تاریکی
مثل یه شیشهی کدر میشی
دردیو حس نمیکنی دیگه
از یه جایی به بعد سر میشی
از یه جایی به بعد واژهی «فرق»
دیگه معنی نداره توو دنیات
از یه جایی به بعد چارهی «مرگ»
میشه تنها امید روز و شبات
از یه جایی به بعد میمیری
بعد مردهت به راه میافته
میره سمت جهنم بعدی
اون دیگه قسمتو پذیرفته
از یه جایی به بعد دیواره
تا که راه عبور تو سد شه
حتی روحت نمیتونه مثلِ
فیلما از توی دیوارا رد شه
از یه جایی به بعد هیچچی نیست
پویا کولیوندزاده