یک بوسه از وجودم
بر دستهای یک زن
بر پرچم سفیدش
در قتلگاه آهن
بر گونهی کبودش
از سیلیِ «نگفتن»
از انجماد مرداد
تا انفجار بهمن
یک شاخه گل برای
دستی که مینوازد
گلبرگ سرخ گل را
«می»، «دو»، «ر»، «سی» و «سل» را
«خاموشِ» کنترل را
یا هر کسی ببرد
دست رئیس کل را
یا هرکسی بسازد
از این خرابه پل را
یک بوسه از وجودم
بر اعتراض و فریاد
بر زخمهای خرداد
زندانیان آزاد
بر جیغهای دختر
در جنگ نابرابر
مضروبِ ضرب و شتم
مامور گشت ارشاد
عشاق سرزمینم
با روح و جسم خسته
با گریهی لب مرز
رفتند دسته دسته
از سمت راست خونین
از سمت چپ شکسته
«ای باد شرطه» دیر است
کشتی به گل نشسته
محکوم بر وجودیم
محصور در حدودیم
در اشکهای دوری
لبخندهای زوری
فریاد بیصداییم
در سینهی تنوری
با روغن امید و
ادویهی صبوری
گلبرگهای سرخم
با ساقههای خونی
لبهای تلخ و خشکم
با بوسهی جنونی
تکرار و امتدادِ
وضعیت کنونی
چیزی نمانده عشقم
تا پیچ واژگونی
علیرضا برجعلی