مادرانگی، فمنیسم و جنسیت زنانه در افکار و نظریات ژولیا کریستوا
مقاله‌ای از کلی الیور
ترجمه: مهری جعفری

توضیح: ژولیا کریستوا نشانه‌شناس، نظریه‌پرداز، فمینیست، روانکاو و نویسنده‌ای است که در سال ۱۹۴۱ در بلغارستان متولد شده و از سال ۱۹۶۵ تحت تاثیر جریان روشنفکری آوانگارد پاریس قرار گرفته است. او تحقیق روی طبیعت زبان و نیز بررسی مراحل ظهور کار هنری را پی گرفته و از سال ۱۹۶۰ به شدت به سمت نقد اثر کشیده شده و آثار مهمی نیز در این زمینه به‌ وجود آورده است.
این متن از کتاب «بررسی ساده‌ی افکار و نظریات ژولیا کریستوا» نوشته‌ی «کلی الیور» انتخاب شده که در هر بخش از کتاب به بررسی افکار و نظریات این فیلسوف در یک زمینه‌ی خاص می‌پردازد و بخشی از آن به بررسی مادرانگی، فمنیسم و جنسیت زنانه در نوشته‌های ژولیا کریستوا اختصاص دارد. این مجموعه که در آن تعدادی از مقالات مهم و تاثیر‌گذار کریستوا نیز به ‌طور کامل گنجانده شده، در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است.

۱- کتاب «مادر بودن از دیدگاه گیوانی بلینی» (۱)
«مادر بودن از دیدگاه گیوانی بلینی» برای اولین ‌بار در دسامبر ۱۹۷۵ و بعد با آخرین تغییرات در ۱۹۷۷ منتشر شد. (این زمانی بود که کریستوا پسر خود را حامله بود.) کریستوا در بخش اول این کتاب یعنی «بدن مادرانه»، نظریه‌ی مادرانگی خود را با آن‌ چه که در تحلیل بعضی از نقاشی‌های بلینی از «مدونا و کودک» پی گرفته بود، به کار گرفت. وی استدلال کرد که دو نوع مباحثه از مادربودگی که در حال حاضر در دسترس است یعنی مباحثه‌ی علمی و مباحثه‌ی مسیحی، برای توضیح دادن مادرانگی کافی نیست. علم، مادر بودن را به عنوان یک امر طبیعی و در‌ نتیجه فرآیند اجتماعی و فرآیند بیولوژیکال توضیح می‌دهد؛ اما تا این‌جا مادر در کجای این فرآیند و پروسه واقع می‌شود؟ او هدف موضوعی این فرآیند است یا فقط موضوعی در خدمت آن؟
اگر مادر فقط موضوعی در خدمت این فرآیند است به لحاظی که او هیچ کنترلی روی این فرآیند ندارد، هویت او (و متعاقبا هویت کودکی که تشخص خود را از او می‌گیرد) به عنوان یک فردیت مورد تهدید واقع می‌شود. از طرف دیگر اگر به مادر به عنوان خدمت‌گزار این فرآیند نگاه شود و پس از آن، او خدمت‌گزار روند اجتماعی و بیولوژیکی تلقی گردد، هویت او (و متعاقبا هویت کودک او) به عنوان یک سوژه مورد بحث یکباره علیه این تهدید قرار می‌گیرد. علم نمی‌تواند برای این شکاف درونی در بدن مادرانه دلیل موجهی بیاورد. هر‌چند مسیحیت نشانی حرکت از طبیعت به فرهنگ را در بدن مادرانه با تصویری از مریم باکره می‌دهد، کریستوا اعتقاد دارد که تصویر باکره مناسب مدل مادرانگی و شامل آن نیست. با باکرگی، بدن مادرانه به خاموشی و سکوت تنزل پیدا می‌کند.
در «مادر بودن از دیدگاه بلینی» کریستوا مدعی می‌شود که بارداری و تولد فرزند می‌تواند به عنوان یک باز‌پیوست با مادر خودِ شخص مورد تجربه قرار گیرد. با زاییدن، زن در یک ارتباط با مادر خودش وارد می‌شود. او زیبنده است، او مادر خودش است؛ آن‌ها ادامه مشابه اشتقاق از خود هستند. او بدین‌سان، به‌طور واقعی منظر مادر‌بودن در هم‌جنس‌گرایی را نشان می‌دهد. (ص ۲۳۹)
این تز کریستوا که بارداری و زایش، زن و مادر او را به هم پیوند می‌دهد و حلقه اولیه‌ی هم‌جنس‌گرایی را برمی‌گرداند، از اساس مخالف نظریه‌ی فروید است که بر اساس آن، تولد فرزند با حسادت آلت مردانه بر‌انگیخته می‌شود. کریستوا اشاره می‌کند که مفهوم بدن مادرانه که آن را جلوتر از درک فروید از بدن مادرانگی قرار می‌دهد، مفهومی است که همیشه در ارتباط با جنسیت مردانه و یک اقتصاد مبتنی بر شهوت آلت مردانه بیان شده است.

۲- «قصه عشق» (۲)
در «قصه عشق» کریستوا نه تنها کارکرد پدرانگی بلکه کارکرد مادرانگی را به شکل پیچیده‌ای شرح می‌دهد. برخلاف فروید و لاکان که جنبه‌ی اکتساب و اجتماعی‌شدگی زبان را به کارکرد پدرانگی نسبت می‌دهند و کارکرد مادرانگی را به عنوان چیزی فراتر از ابژه‌ی اولیه و ابژه‌ی نیمه‌تمام نادیده می‌گیرند، استادانه کارکرد مادرانگی را شرح می‌دهد و بیان می‌کند. او پا‌فشاری می‌کند که قاعده و ساختاری بین بدن مادرانه و ارتباط کودک با آن بدن وجود دارد. قبل از آن که قانون پدرانه جای‌گیر شود، جنین موضوع قواعد مادرانه است که آن را «قانون پیش از قانون» می‌خواند. این زمانی است که در رحم، جنین با بدن مادر در فرآیند تبادلی قرار می‌گیرد که به وسیله‌ی خودِ آن بدن تنظیم شده است. بعد از تولد نیز مبادلات دیگری بین بدن مادر و جنین وجود دارد. مادر به هر آن چه از بدن نوزاد خارج می‌شود و هر آن‌چه داخل می‌رود نظارت می‌کند. پایه و اساس اکتساب و اجتماعی‌شدگی زبان تا جایی ‌که به خارج از مقررات و قانون گسترش یابد در کارکرد مادرانه قبل از قانون روانکاوی اجدادی پدرانه قرار می‌گیرد.
در «استابت ماتر» (۳) کریستوا توضیح می‌دهد که هر دو دیدگاه فروید نسبت به مادرانگی، چه آن‌جا که به حسادت آلت مردانه رضایت می‌دهد (بچه = آلت مردانه) یا آن‌جا که به تحریک عکس‌العمل‌های مقعدی (بچه = مدفوع)، اساسا یک فانتزی مردانه است. با ملاحظه‌ی پیچیدگی تجربه‌ی مادرانه، کریستوا مدعی می‌شود: «فروید فقط یک صفر بزرگ عرضه می‌کند که در آن برای کسی که می‌بایست در تحلیل موضوع مراقب باشد، فقط این‌جا یا آن‌جا روی بخشی از مادر مورد نظر فروید نشانه‌‌هایی وجود دارد، در حال درست کردن غذا در آشپزخانه برای اویی که بدن خودش چیزی است ابدی و مثل خمیر له می‌شود یا عکس ترش‌رویی از مارسی فروید، همسر او، و کل داستان صامت». (ص ۲۵۵)
«استابت ماتر» در ۱۹۷۷ و ۱۹۸۳ منتشر شد. «استابت ماتر» یک سرودخوانی مذهبی لاتین است پر از حزن و اندوه. این متن بر اساس دو رکن نوشته می‌شود. رکن اول شامل توضیحات شاعرانه‌ی کریستوا از تجربیات شخصی مادرانه‌ی خودش و تولد پسرش در ۱۹۷۶ است و در رکن دیگر او استدلال می‌کند که ما به بررسی مجدد مادرانگی نیاز داریم. در مصاحبه‌ی کریستوا با رزالین کووارد، او از دو رکنی که در آن‌ها سعی در نمایاندن جراحت یا جای زخمی مانند نوشته‌های تئوریسین‌ها داشته، سخن می‌گوید. تئوریسین‌ها، زیرکانه در یک مبحث درباره‌ی چیزی می‌نویسند که موضوع آن یعنی مادرانگی، عمیقا و دردمندانه شامل حال مادر می‌شود. کریستوا این متن ناشی از زخم‌خوردگی را برای پشت سر گذاشتن درد استفاده می‌کند. در قسمت تئوریک متن، کریستوا پیشنهاد می‌دهد که ما به تصویری از مادرانگی که قابل دریافت است، نیاز داریم. ارتباط اجتماعی بیشتر از بحث و گفتگو اهمیت دارد. تصویر غربی از مادرانگی، مخصوصا آن چه او فرهنگ مریم باکره می‌خواند، به تصویر مادر به عنوان یک وجود اجتماعیِ سخنگو، اجازه‌ی بروز نمی‌دهد. «استابت ماتر» مانیفستی است که به‌ توسط درک مجدد میل به مادر شدن و اصول اخلاقی بدعت‌آمیز و «بدعت» بیان می‌شود؛ این مانیفست بر پایه‌ی مادرانگی که دیگر بار آبستن شده، بنا نهاده شده است. در این سطح، اخلاقیاتی تحت عنوان مادرانگی، می‌تواند جایگزین تصویر کاتولیکی از وضعیت باکره، اندوه او و عریانی پستان او گردد، این اصول اخلاقی بدعت‌آمیز می‌تواند اصولی باشد که زن را به «شیر و اشک» فرو‌نکاهد.
در «استابت ماتر» و «زمانه زنان» (۱۹۷۹) کریستوا پیشنهاد می‌دهد که در حال حاضر تنها راه عملی برای زنانی که هویتشان را بار دیگر با بدن مادرانه باز می‌سازند آن است که خودشان مادر شوند. حاملگی به آن‌ها اجازه‌ی پیدا کردن هویت به واسطه‌ی چیزی دیگر می‌دهد: «آبستنی یک کار شاق دراماتیک است: شکافتن بدن، تقسیم و هم‌زیستی خود و دیگری، غریزه و آگاهی، فیزیولوژی و قوه‌ی ناطقه.» (ص ۲۱۹) آبستنی نه تنها یک زن را با مادر خود او یکسان می‌کند، بلکه مستلزم نوع تازه‌ای از تمایل به هویت است. به‌گونه‌ای که کریستوا در این متن مدعی می‌شود، نه تنها مادر بلکه جنین او آبستنی را هدایت می‌کنند. بدن مادرانه بین طبیعت و فرهنگ به کار می‌افتد، بین بیولوژی و سایکولوژی. نه مادر و نه جنین او موضوعی یک‌پارچه نیستند، بلکه بدن مادرانه آشکارترین نمونه از یک فاعل -در- فرآیند است. کریستوا اندیشه‌ی فاعل -در- فرآیند خود را در «از یک هویت به دیگری» و در «شورش» بسط می‌دهد. او در آن‌جا توضیح می‌دهد ما همه یک فاعل -در- فرآیند هستیم.
کریستوا بعدها کارکردهای مادرانه و پدرانه را در مصاحبه با رزالین کووارد ترسیم می‌کند. کریستوا شرح می‌دهد که امتیاز و فرق بین این دو کارکرد لازم در حال نابودی است. در این مصاحبه کریستوا روشن می‌سازد که کارکردهای پدرانه و مادرانه می‌تواند توسط مردم مختلف در جریان رشد کودک ایفا شود. او هم‌چنین رابطه‌ی خود با فمنیسم را توضیح می‌دهد. این مصاحبه در انستیتو هنرهای معاصر لندن و در کنفرانسی در مورد «میل» انجام یافته و در دسامبر ۱۹۸۴ در ویژه‌نامه‌ای در مورد میل در انستیتو هنرهای معاصر منتشر شده است.

۳- «بیماری‌های جدید روح» – «زمانه زنان» (۴)
«زمانه زنان» از پاسخ فمنیست‌های آمریکایی ترکیب یافته است. در این مقاله کریستوا تفاوت گرایش‌های حرکت زنان و تئوری فمنیستی را تحلیل می‌کند؛ ابتدا در اروپای غربی و سپس در آمریکا و اروپای شرقی. او آن چه را که سه نسل از فمنیسم می‌خواند مشخص می‌کند و با تجزیه و تحلیل آن‌ها را مورد نقد قرار می‌دهد.
ابتدا تا ۱۹۶۸، فمنیسم، فمنیسم طرفداران حق رای زنان و اگزیستانسیالیست‌ها است. این ستیز بین هویت زن شهروند معقول، مستحق «حقوق مرد» است. این فمنیست‌ها زن ایده‌آل را دارای کاراکتر مشابه مرد ایده‌آل ارایه می‌دهند و ستیز بر سر این است که او را در تاریخ خطی مرد داخل کنند.
دومین نسل فمنیسم (بعد از ۱۹۶۸)، فمنیسم روانکاوها و هنرمندها است. این ستیز علیه فرو کاستن هویت زن به هویت مرد با داخل کردن او در تاریخ خطی مرد است. این فمنیست‌ها از جوهره‌ی منحصر به فرد زن یا زنانگی دفاع می‌کنند که بیرون زمانه‌ی آلت مردانه و مباحثه‌ی آلت مردانه رخ می‌دهد.
کریستوا محسنات، پیشرفت و محدودیت‌های هر دو این استراتژی‌های فمنیستی را ترسیم می‌کند. سرانجام هر دو را رد می‌کند؛ به خاطر تمایل آن‌ها به تبدیل زن به شی‌شدگی و به صورت ایده‌آلی درآوردن مفهوم زن که یک جنس است و این مفهوم به او اجازه‌ی داشتن تفاوت‌های منحصر به فرد را نمی‌دهد. کریستوا خودش را همراه با نسل سوم فمنیست‌ها معرفی می‌کند، کسانی که مفهوم هویت یک‌پارچه و بدون درز و شکاف را در کل به مبارزه می‌طلبند و به‌ویژه مفهوم مرد و زن را. آخرین پاراگراف «زمانه زنان» که اخیرا به آن مقاله اضافه شده، اشاره دارد به آینده‌ی پست-فمنیست.

پانوشت‌ها:
۱) Motherhood According to Giovanni Bellini
۲) Tales of Love
۳) Stabat Mater
۴) New Maladies Of The Soul – Women’s time

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *