شعر سپید، یک انتخاب نه یک پناهگاه
ابوالفضل مقدسی
چندی پیش در یکی از انجمنهای شعر شیراز مطلبی را یکی از شعرای عزیز در مورد شعر سپید و مقایسه آن با غزل بیان نمودند که بسیار مرا متاثر ساخت و این موضوع مرا بر این عهد وا داشت که در اولین فرصت جهت برطرف نمودن برخی از ابهامات مطالبی را بیان دارم.
ابتدا در جواب این دوست شاعر باید عرض کنم که مقایسه شعر سپید (نماینده شعر نیمایی و تمامی شاخه های آن) که در ابتدای راه خود است با غزل (منظور تمامی سبکهای شعر کلاسیک می باشد و غزل به نمایندگی از آنها بیان می گردد) که چندین قرن از عمر خود را سپری می کند و با گوشت و خون مردم این آب و خاک عجین گشته، اندکی به دور از انصاف می باشد. زیرا شعر سپید را باید با صده اول غزل سنجید (اگر چنین سنجشی درست و ضروری باشد) همچنین این موضوع را در نظر داشت که در آن زمان غزل رقیبی قدرتمند دربرابر خود نداشت (رقیب از منظر نگاه این شاعر گرامی). اگر شروع شعر کلاسیک را از قرن سوم با بهرام گور(همانطور که محمد عوفی در نسک لبابالباب بیان داشته) بدانیم، در دو صده اول شاعرانی که در سطح بالایی بودند و نام آنها را امروزه مردمی که مخاطب خاص شعر نیستند می داند شاید محدود شود به دقیقی، خواجه عبدالله انصاری، رودکی، خیام و فردوسی که مربوط به قرن چهارم هجری (دو صده اول شعر کلاسیک). حال بیایید 500 سال به جلو برویم و حدس بزنیم کدام شاعران از شعر سپید به گوش مردم کوچه بازار آشنا خواهد بود. شاعرانی چون نیما، اخوان ثالث، سهراب، فروغ، شاملو (بزرگوارارنی مانند شمس گرمارودی، فریدون مشیری، سید علی صالحی، حمید مصدق و… را در این زمره قرار ندادیم زیرا ممکن است مانند منیجک ترمذی تنها برای مخاطبین خاص ادبیات آشنا باشند). با این اوصاف می بینید که شعر نیما و شاخه های آن، آنچنان هم ازغزل عقب نمی باشد.
همجنین در جواب این شاعر که شعرهای پشت ماشینها و تیکه کلامهای مجریان را برتری غزل نسبت به شعر سپید می دانست باید بگویم، وقتی که باران می آیید کسی این شعر قیصر را که << دیشب باران قرار با پنجره داشت>> را زمزمه نمی کند بلکه بسیاری از مردم زمزمه می کنند یا بلند می گویند که <<چترها را زیر باران باید بست>> و همچنین وقتی فرصتی از دست می رود خواهند گفت <<ناگهان چقدر زود دیر می شود>> و در سرمای هوا می گویند << هوا بس ناجوانمردانه سرد است>> و مثال های بسیاری دیگر که اگر کمی جانب حق را بگیریم وارد شدن این اصطلاحات به ادبیات مردم عادی که کاری به ادبیات ندارند و به زندگی خود مشغول هستند آن هم با توجه به رقیب قدرتمندی (از نظر این دوست شاعر) که با فرهنگ و ریشه های زبانی این جمعیت گره خورده است و اکثریت مثلها و کنایه هایی که از کودکی شنیده اند و تکرار می کنند ریشه در شعر کلاسیک دارد، به معنای موفقیت این نوع شعر در ارتباط با مخاطبین خاص و عام بوده است.
نمی خواهم بیش از این به این بحث بی مورد دامن بزنم و درمورد موضوعی صحبت کنم که مطرح شدن آن را بیهوده و اشتباه می دانم. به همین دلیل در ادامه به صورت اجمالی به دلیل و ریشه های ایجاد چنین دیدگاه هایی می پردازم.
شاید دلیل دیدگاهی اینچنین در مورد شعر نیمایی و شاخه های آن بخصوص شعری که امروزه به اسم سپید می شناسیم و بازار گرمی دارد این باشد که بسیاری از افراد و فعالان در این زمینه که خود را شاعر می دانند به دلیل ضعف در وزن و عروض به آن رو آورده و شعرشان چیزی جز قلیان احساسات، مبهم گویی و گاه بیهوده گویی همراه با خلق تصاویر بی دلیل و منطق، بدون پشتیبانی فکری و فلسفی قوی می باشد. از این رو تعداد بسیار زیادی از کتبی که با عنوان شعر سپید و توسط انتشارات مربوط به آن چاپ می شود نه شعر است نه سپید و نه نگارنده آن شاعر.(نمی خواهم روی هوا آماری بدهم اما به گمان بنده اکثریت شاعران سپید سرا چنین وضعیتی داشته و تقریبا از هر 10 کتاب شعری که به اسم شعر سپید چاپ می شود 8 تا چنین وضعیتی دارد) و در اینجاست که، مخاطبی که ریشه های ذهنی، فرهنگی، ادبی و زبانی آن با ادبیات کلاسیک آمیخته شده است از این همه بیهوده گویی خسته شده و برحسب عادت رو به عروس هزارساله خود می آورد و از آن کام می جوید. شاید تبدیل شدن شعر سپید به یک پناهگاه برای افرادی که فکر می کنند این نوع شعر به دلیل ظاهر و ساختمان متفاوتش از غزل راه فراری برای آنها می باشد تا بدون رعایت اصول و قواعد شعر کلاسیک احساسات خود را بروز دهند یا شاید بتوانند شعر بگویند، اما غافل از این که شعر سپید تنها در ساختمان ظاهری با غزل متقاوت است و تمام درون مایه و محتوای یک شعر را باید داشته باشد. به خاطر داشته باشیم شعر سپید یک انتخاب است نه یک راه فرار.
یادمان نرود در همین راستا بسیاری از شاعران مطرح غزلسرا بعد از نیما رو به شعر نیمایی یا سپید آوردند، شاعران قدرتمندی مانند محمدعلی بهمنی و حسین منزوی (و بسیاری دیگر)، اما غافل از اینکه این که این مسیری دشوار و تجربه ای سخت می باشد و طولی نکشید که تا دوباره به غزل برگشتند. هرچند درحال حاضر نیز گاهی استاد بهمنی تلاش هایی ناموفق در شعر سپید می کنند که چیزی جز چند دلنوشته ساده نیست و برخلاف غزلهای زیبایی که آفریده اند حتی نتوانستند به شعر سپید نزدیک شوند. راستی شهریار را فراموش نکنیم که علاوه بر نامه ای که به انشتین نوشت در سوگ همسر خود فرمود که این غم آنچنان برمن سنگین آمده است که در وزن و عروض نمی گنجد و سوگ خود را در شعری سپید بیان داشت زیرا سپید تنها یک انتخاب برای شهریار بود.
درک مفاهیم شعر سپید و نزدیک شدن به فضاهای شعری آن، اندیشه و فلسفه افسار گسیخته اش بحثی مفصل می طلبد که متاسفانه درمورد آن کمتر بحث شده و شاید این، یکی از دلایل ایجاد دیدگاههای نه چندان منصفانه در مورد شعر سپید است. زیرا مخاطب نیز حق دارد، او آنچه را که می بیند تحلیل می کند نه آنچه را که باید. اما از دوستانی که مخاطب خاص ادبیات محسوب می شود انظار می رود که برخلاف مردم عادی، حق را از ناحق تشخیص دهند و بجای نارضایتی از شعر سپید به فضایی ایراد بگیرند که چنین شرایطی را ایجاد نموده است.
اما در آخر دلیل اصلی که مرا متعهد ساخت تا این سخنان را بیان دارم، عرض این موضوع است که شعر چه غزل چه سپید، هردو از یک آبشخور تغذیه می کنند و یک هدف را دنبال می کنند. هردو از کلمات تغذیه می شوند و به بیان مطالبی می پردازند که جامعه و انسان امروزی نیازمند آن است. هردو به دنبال خلق مطالبی بکر یا یادآوری مفاهیمی هستند که یا آرامشی را به دنیا عطا کند یا موضوعی فراموش شده و مهم را به انسانها یادآوری. خوب می دانیم نه تنها شعر بلکه باقی هنرها و تمامی کسانی که از موهبتی فرای انسان های عادی برخوردار هستند و به پرورش آن پرداخته اند باید در خدمت هدفی والا قرار گیرد و به بیان موضوعی بپردازد، اندیشه و فلسفه قدرتمندی در پس آن نهفته باشد وگرنه چه نیازی به بیان و استفاده از هنر، اگر قرار باشد حرفی عادی را بیان داریم که همه به آن واقفند. پس ابزاری که می خواهد به دنیا زیبایی، لطافت و عمق بیشتر به اندیشه انسان ها عطا دارد نباید به ستیز با دوستی گردد که آمده تا همدم و همراهی در این مسیر بس دشوار باشد. نباید آن را به مثال رقیبی در میدان مسابقه ببیند و بخواهد از آن جلو بزند یا او را به عقب براند و از عقب افتادن آن لذت ببرد. بلکه باید تجربیات چند صدساله خویش را با او شریک شود تا او هم بتواند قسمتی از این بار را به دوش بکشد. یادمان نرود تمام انواع شعر یک انتخاب است نه یک اجبار یا پناهگاه، این شاعر است که انتخاب می کند حرف هایش را رباعی کند، چهارپاره سازد، غزل بگوید، ترانه بنویسد یا سپید بسراید.