یک شب زدم از خانه بیرون، با تنی خسته
تنهاییام را خودخوری میکردم آهسته
یک شب زدم از خانه بیرون، مست و نامیزان
مانند لاتِ بی سر و پا از خود آویزان
توی سرم انگار زنها رخت میشستند
گم بودم از خود، در خودم من را نمیجستند
من مست بودم، حرفهایم بوی ان میداد
باید یکی آن شب خودم را دست من میداد
باید یکی میگفت راهی را که کج رفتم
من مست بودم، از لواسان تا کرج رفتم
در فکر من زخم زبان تند مردم بود
هر چیز غیر از خودکشی در مغز من گم بود
مست از تو بودم، شاخهی گل را بغل کردم
از پله بالا رفتم و پل را بغل کردم
در آن شب تاریکِ بهمن ماه، کم بودی
افتاد یادم، روزهایی که تو هم بودی
روزی که لبخندت تمِ افسانههایم بود
روزی که دستان تو روی شانههایم بود
پروانهوار عاشق شدم، دور خودم گشتم
از پلههای پل به سمت کوچه برگشتم
از شادی بیحد کسی من را نمیفهمید
حتی کسی بوی تن زن را نمیفهمید
حتی کسی…
یکباره دیدم توی تشویشم
افتاد یادم که تو دیگر نیستی پیشم
باران شدم، هی کوچهها را رفتورو کردم
باران شدم، با گریههای خود وضو کردم
باران شدم، با گریههایم دشت را شستم
حتی خیابانهای گوهردشت را شستم
باران شدم، جوری که حتی ابر دق میکرد
حتی خدا هم با من آن شب هق و هق میکرد
تنها امیدم خاطراتی گنگ و مبهم بود
در طالعم چیزی شبیه اسم تو کم بود
اسم تو را زیر لبم، بیهوش میبردم
بار غم یک شهر را بر دوش میبردم
تنهایی من با غم عالم تناقض داشت
تصویر من در آینه با هم تناقض داشت
بعد از تو بارانهای فصلی هم کم آوردند
لبخندها رفتند و با خود ماتم آوردند
بعد از تو از اشکم تمام کوچهها تر شد
بعد از تو قرص خوابهایم بیاثرتر شد
من سنگفرش کوچهها را بسترم کردم
بعد از تو من خاک دوعالم بر سرم کردم
■
امشب نه بیخوابم، نه مستم، نه خمار از دود
سرشارم از تنهایی یک حس بغضآلود
از هیچ لبریز و پر از یک پوچی مرموز
دلخسته از آینده و دلگیرم از دیروز
با اینکه در دستم گرفتم قرصهای سم
در کوچههای خیس گوهردشت میرقصم
در کوچههای خیس گوهردشت رقصیدم
از خودکشی با قرص یا از پل نترسیدم
امشب پر از یک جرأت کاذب، پر از دردم
میخواهم امشب جاده را برعکس برگردم
باید بسوزد، گم شود، خاکستر این شهر
بعد از تو باید گِل بگیرد سر در این شهر
بعد از تو….
پلکم خسته…
پایم سُست…
دستم سرد…
انگار سم آرام در خونم اثر میکرد
کورش آریاییمنش
3 نظرات در حال حاضر