یک دستِ تو، دو حکم بریده بدون سر
در دست دیگرت ته سیگار تیر بود
بطری نگاه کرد به تو از تهِ خودش
میریخت برگه هات ولی حیف! دیر بود
کم کم نشست تلخی الکل تهِ گلوت
بازی ادامه داشت بدون تو و سکوت↓
توی سرت فقط رژه میرفت خاطرات
سیگارهای دود شده در تظاهرات
پس کوچههای از نفس افتاده توی خون
تلخی گریههای کسی از سر جنون
رد کبودی بدنت درغروب ها
با درد گریه در بغل خیس جوب ها
یک دست مشت ِ پر شده از اعتراض بود
و دست دیگرت جلوی عشق باز بود
□
یک دست گیج از همهی شب به تو رسید
بازی ادامه داشت…و تلخی ِ خون برید↓
در دستهات الکلِ با اشك داغ را ↓
که عق زدی و از همهی اتفاقها ↓
سر درد و دود ماند و دردی که هست و بود…
که سرنوشت بازی و بغضت شکست بود