قربانیان، نسل خاکستری گناهکاران
معرفی و نقد فیلم تصادف (Crash)
پویا خازنی اسکویی

«تصادف (Crash)» به کارگردانی پاول هاگیس، محصول مشترک آمریکا و آلمان است که در سال 2004 ساخته شده و در زمان نمایش خود، توجه اغلب منتقدان حرفه‌ای سینما را به خود جلب و پیرو آن جوایز مختلف بین‌المللی کسب کرده است.
«تصادف» که یک درام جنایی 113 دقیقه‌ای می‌باشد، کولاژ موفقی از برش‌های زندگی در جوامع مدرن و حتی پست‌مدرن است که با آمیختن شالوده‌ی اصلی خود با روایتی سراسر هیجانی و جذاب و با فرمی نسبتاً پیچیده، مخاطبان خود را در سطوح مختلفی جذب کرده و تا انتهای فیلم با خود همراه می‌سازد.
فیلم «تصادف» را می‌توان از چند حیث مورد بررسی و واکاوی قرار داد که مختصرا در این نوشتار به آن‌ها خواهیم پرداخت.
اولین و شاید تاثیرگذارترین وجه این فیلم، پیچیدگی‌های فرمیِ به‌جای آن می‌باشد که به واسطه‌ی چینش تصاویر و نوع روایت و همچنین تعامل نسبتاً کاملش با محتوا و نحوه‌ی داستان‌گویی نویسنده و کارگردان، موضوعیت دوچندانی یافته است. ترکیب هنرمندانه‌ی دو فرم موازی و دایره‌ای که بی‌شک دال بر تسلط هاگیس بر تکنیک‌های سینمایی است، مخاطب را در یک بازی چالش برانگیز قرار می‌دهد که در آنِ واحد او را از جایگاه قاضی به جایگاه متهم و بالعکس جابه‌جا کرده و به شکل هوشمندانه و آگاهانه‌ای در این نوسانات رها می‌کند تا آنچه که یونگ (روان‌پزشک و فیلسوف سوئیسی) از آن تحت عنوان ناخودآگاه جمعی یاد می‌کند را دچار تزلزل دلهره‌آوری کرده و مخاطب را با دید شکّاکانه‌ای به سمت مفاهیم جمعی‌ای چون، عرف، اخلاق، معرفت و … سوق دهد.

همانطور که از اسم این فیلم نیز مشخص است باید منتظر نوعی تصادم و تصادف باشیم اما بهتر است انتظار یک تصادف عادی از هاگیس را نداشته باشیم چرا که در این صورت صرفاً به یک لایه از داستان بسنده کرده و خود را از لذت لایه‌های معنایی زیرین این اثر محروم کرده‌ایم.

«تصادف» هاگیس بیشتر از آن‌که کارکرد فرمی برای ایجاد یک چرخه داشته باشد، نمادی از تصادف روزانه‌ی عقاید، ساختارها و … در چندصدایی دنیای پیرامون ماست.
وجه دوم این اثر که مطمئناً بار معنایی اصلی آن را به دوش می‌کشد و مخاطب نیز به عنوان سوژه‌ای در دریای سوژه‌های کارگردان وارد می‌شود، مسئله‌ی داوری و قضاوت است.
مسئله‌ای که در همه‌ی ابعاد جامعه رخنه کرده و به سبب قدمت طولانی و همچنین فراونی، یکی از بحث‌برانگیزترین مباحث جامعه‌شناسی فرهنگ و ساختارهای اجتماعی و مناسبات انسانی به شمار می‌رود؛ اما آنچه که «تصادف» را از دیگر آثار مشابه خود متمایز می‌کند، نحوه‌ی ورود به این بحث و شیوه‌ی طرح آن است.
هاگیس به دنبال ایفای نقش یک واعظ و نصیحت‌کننده و نهایتاً استخراج یک پند اخلاقی از فیلم خود نیست.
هاگیس، رسانه، دین، تکنولوژی، علم و… یا در سویی دیگر مخاطب، پرسوناژهای فعال و غیرفعال فیلم و حتی خود را جزو بازیگردانان این تئاتر به ظاهر ساده می‌داند و به عقیده‌ی او، هیچ‌کس قرار نیست به سادگی از کنار یک تصادف ساده بگذرد.
با گذشت دقیقه به دقیقه‌ی این فیلم متوجه این خواهیم شد که قرار نیست در آن شاهد رنگ‌های سیاه و سفید مطلق باشیم؛ قربانیان امروز، نطفه‌ی گناهکاران آینده را خواهند کاشت و آینده در چند قدمی ما می‌باشد و به قول شهرام مکری (کارگردان فیلم‌هایی مانند اشکان، ماهی و گربه و …)، از این دایره گریزی نیست.
«تصادف» در هر لحظه‌اش ما را در جایگاه‌های مختلفی قرار می‌دهد و به بی‌‌رحمانه‌ترین شکل ممکن جابه‌جا می‌کند تا هنر خود در زمینه‌ی فاصله‌گذاری را هم به رخ مخاطب بکشد و برای چندمین‌بار زیرکی خود را اثبات کند.
ما در آنِ واحد در نقش‌های مختلفی تجلّی پیدا می‌کنیم؛ از یک مغازه دار ایرانی مهاجر تا یک قفل‌ساز مکزیکی، از یک کارگردان سیاه‌پوست تا یک پلیس تازه‌کار و…
«تصادف» یک لایه‌ی زیرپوستی دیگر هم دارد، دنیای اضداد و تداوم زندگی با همین پارادوکس‌ها؛ تداومی که گاه موجب وقوع بدترین و گاه، بهترین اتفاق‌ها می‌شود.
دنیایی که احتمالات مختلف در کمین نشسته‌اند و با این حال به دیوانه‌وارترین شکل ممکن در کنار هم زندگی می‌کنند. دنیایی که فاصله‌ی بین خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی این چنینی از یک تارِ مو نیز باریک‌تر بوده و نسبیّت، حاکم بلامنازع آن است.
به عنوان سخن آخر، آنچه که در نهایت چه در ساختار فیلم «تصادف» و در چه در دنیای حقیقی پیرامون ما به وقوع می‌پیوندد، بیداریِ تا صبحِ تمام سوژه‌ها در کنار پنجره و بی‌خوابی و تأمل بی‌پایان این نسل خاکستری‌ست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *