فروزش
سجاد جلالیمهر
افسانه آنجا مینشست. یک ترازوی دیجیتال مربعشکل هم جلویش بود. دفتر بدون جلد هم داشت. یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. یک روسری آبی گلدار هم به حالت شلخته روی سرش قرار گرفته بود. چند پله را بالا رفتم. یک لحظه یادم آمد افسانه آنجا مینشست. پلهها را پایین آمدم. چند پله را بالا رفتم. پلهها را پایین آمدم. یک لحظه به یادم آمد افسانه آنجا مینشست. یک ترازوی دیجیتال مربعشکل هم جلویش بود. یک سال گذشت. دفتر بدون جلد هم داشت. موهای افسانه بلند شده بود. یک روسری آبی گلدار به حالت شلخته روی سرش قرار گرفته بود روی سرش قرار گرفته بود. به حالت شلخته، یک روسری آبی گلدار، دفتر بدون جلد هم داشت. افسانه آنجا مینشست. موهای افسانه بلند شده بود. یک سال گذشت. افسانه آنجا مینشست. چند پله را بالا رفتم. پلهها را پایین آمدم. یک لحظه به یادم آمد افسانه آنجا مینشست. بالا رفتم چند پله را. پایین آمدم پلهها را. افسانه آنجا مینشست. روسریاش آبی بود. گلدار هم بود. یک ترازوی دیجیتال مربعی جلویش بود. دفترش جلد نداشت. یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. افسانه آنجا مینشست. یک لحظه به یادم آمد. افسانه آنجا مینشست. روسریاش گلهای آبی داشت. یک لحظه به یادم آمد. موهایش بلند بود. یک سال گذشت. دفتر بدون جلد هم داشت. یک ترازوی دیجیتال مربعشکل هم جلویش بود. چند پله را بالا رفتم، پلهها را پایین آمدم. افسانه آنجا مینشست.
بالا، پایین. رفتم آمدم. افسانه آنجا مینشست. به یادم آمد یک لحظه، روسریاش آبی بود و گلدار. یک سال گذشت. افسانه موهایش بلند شده بود. ترازوی دیجیتال مربعی هم داشت. دفترش جلد نداشت. روسری اش رها شده روی موهایش. روسریاش آبی بود. گل هم داشت. چند پله، پله، پلهها. افسانه مینشست آنجا. روسری آبی رها شده بود روی موهایش. روسریاش گلدار بود. دفترش جلد نداشت. به یادم آمد یک لحظه. یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. افسانه آنجا مینشست. ترازوی دیجیتال داشت. ترازو مربعیشکل بود . پلهها را بالا، پلهها را پایین. رفتم، آمدم. افسانه آنجا مینشست. یک لحظه به یادم آمد. افسانه آنجا مینشست. پلهها را بالا رفتم. یک سال گذشت موهای افسانه بلند شده بود. یک ترازوی دیجیتال مربعشکل هم جلویش بود. دفتر بدون جلد هم داشت. یک روسری، آبی بود. گل هم داشت. روی موهايش رها شده بود. افسانه آنجا مینشست پلهها را، آمدم پایین. یک ترازوی دیجیتال مربعشکل جلویش بود. دفتر بدون جلد هم داشت. موهای افسانه بلند شده بود. یک سال گذشت یک لحظه روسری آبی گلدار. روی موهایش رها شده بود. به یادم آمد. افسانه آنجا مینشست. رفتم بالا رفتم پایین. پلهها را. چند پله را، افسانه مینشست آنجا.
پلهها را بالا رفتم. پلهها را پایین رفتم. به یادم آمد افسانه آنجا مینشست. یک سال گذشت. یک لحظه یک ترازوی دیجیتال مربعی جلویش بود. روسری آبی، گل هم داشت. روی موهايش رها شده بود. دفترش بدون جلد بود. موهای افسانه بلند شده بود. دفتر بدون جلد داشت. یک روسری آبی رها شده بود روی موهایش. یک ترازوی دیجیتال مربعی هم جلویش بود .موهای افسانه بلند شده بود. به یادم آمد. افسانه آنجا مینشست. پلهها را بالا رفتم. یک سال گذشت. یک لحظه، پلهها را پایین آمدم. به یادم آمد یک لحظه. موهای افسانه بلند شده بود. یک سال گذشت. پلهها را بالا رفتم. افسانه آنجا مینشست. پلهها را پایین آمدم. دفتر بدون جلد هم داشت. یک ترازوی دیجیتال مربعی هم جلویش بود. یک روسری آبی گلدار روی موهایش رها بود. افسانه آنجا مینشست.
روسری آبی گلدار روی موهایش رها بود. دفتر بدون جلد هم داشت . یک سال گذشت پلهها را بالا، پلهها را. موهای افسانه بلند شده بود. یک ترازوی دیجیتال مربعی جلویش بود. یک لحظه به یادم آمد افسانه آنجا مینشست. پایین رفتم. افسانه آنجا مینشست. دفتر بدون جلد، ترازوی دیجیتال، روسری آبی، به یادم میآید روی موهایش رها شده بود. گلدار هم بود. افسانه آنجا مینشست. پلهها را بالا رفتم. یک سال گذشت. پایین آمدم موهای افسانه بلند شده بود. چند پله را… افسانه آنجا مینشست افسانه پلهها را رفت بالا، به یادم میآید. موهای رهاشده، روسری آبی گلدار . ترازوی دیجیتال مربعی. دفتر بدون جلد. به یادم میآید. یک سال گذشت. پلهها را پایین رفتم. موهایش بلند شده بود. افسانه آنجا مینشست. پلهها، پایین آمدم. به یادم میآید. یک لحظه، یک سال گذشت. افسانه آنجا مینشست. موهای رهاشده در باد. روسری آبی، ترازوی دیجیتال مربعی، چند پله را بالا رفتم، دفتری که جلد نداشت. آنجا افسانه مینشست. آمدم پایین. ترازوی مربعی را باد برد. دفتر بدون جلد را باد برد. روسری آبی را باد برد. یک سالی که گذشت را باد برد. موهای بلند افسانه را باد برد. پلهها را باد برد، به یادم میآیدهایم را باد برد.
افسانه دست باد را گرفته بود و با خودش میبرد.
پلههایی که بالا نرفتم. پلههایی که پایین رفتم. پل، دفترنقاشی که نخریدم، مدادرنگیهایی که نخریدم. افسانه، روسری آبی، روسری گلدار، ترازوی دیجیتال، یک سال که نگذشت، موهای بلند افسانه، یاد من، باد، دفتر بدون جلد افسانه، رفتند، نه به یادم می آید مربعیشکل بود.
افسانه آنجا مینشست. ترازوی دیجیتال مربعی را باد برد. روسری آبی را باد برد. روسریاش گلدار بود. پل، پلهها، دفتر بدون جلد را باد برد به یادم میآید موهای افسانه بلند شده بود. یک سال گذشت. پلهها را پایین آمدم. جلد دفتر افسانه را باد برده بود. ترازوی دیجیتال مربعی داشت. گل روی روسری آبیاش بود. به یادم میآید پلهها را بالا رفتم یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. پلهها را آمدم پایین، آمدم. افسانه آنجا مینشست. روسری آبیاش را باد برده بود، ترازوی دیجیتال داشت. مربعیشکل بود. یک سال گذشت، یک سالی که گذشت را باد برد. پل را باد برد. افسانه آنجا مینشست. دفتر بدون جلد داشت. موهای افسانه را باد برد، موهای افسانه بلند شده بودند. موهای افسانه را باد برد. به یادم میآید روسریاش گلدار بود. پلهها را بالا، پلهها را پایین، پلهها را باد برده بود. آمدم، رفتم. به یادم میآید افسانه آنجا مینشست یک سال گذشت، پل را باد برد. به یادم میآید دفتر بدون جلد، ترازوی مربعیشکل، مدادرنگیهایی که نخریدم، دفترنقاشی که نخریدم. موهای بلند افسانه. افسانه آنجا مینشست . پایین آمدم. یک لحظه به یادم آمد. افسانه آنجا مینشست. به عابران پیاده نگاه نمیکرد. ترازوی مربعی داشت. دفتر بدون جلد داشت. روسریاش آبی بود. روسریاش گل داشت. یک سال گذشت پلهها را بالا رفتم، موهای افسانه بلند شده بود. پلهها را پایین آمدم. آنجا مینشست. افسانه به عابران پیاده نگاه نمیکرد . دفتر بدون جلد داشت. یک لحظه به یادم آمد. یک سال گذشت. موهای افسانه بلد شده بود. یک روسری آبی روی موهایش رها بود. روسریاش گل داشت. یک ترازوی مربعی جلویش بود. پلهها را بالا نرفتم. پلهها را باد برده بود. یک لحظه به یادم آمد. روسریاش روی موهایش رها بود. دفتر بدون جلد داشت. ترازوی دیجیتال مربعی جلویش بود. به عابران پیاده نگاه نمیکرد. روسریاش گلدار بود. مدادرنگی نخریده بودم. پلهها را بالا رفتم یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. پلهها را بالا نرفته بودم. پلهها را پایین آمدم.به یادم میآید، روسریاش آبی بود. دفتر بدون جلد داشت. موهایش رها شده بودند روی روسریاش. ترازوی مربعی دیجیتال جلویش بود. گلها روی روسریاش رها شده بودند. یک سال گذشت پلهها را پایین آمدم. موهای افسانه بلند شده بود. افسانه آنجا مینشست به عابران پیاده نگاه نمیکرد. پلهها را بالا نرفتم. پل را باد برده بود. یک لحظه به یادم آمد. موهایش بلند بود یک سال گذشت. جلد دفترش را باد برده بود. ترازوی مربعی جلویش بود. دیجیتال بود. پلهها را پایین آمدم. یک لحظه به یادم آمد پلهها را بالا نرفته بودم. پایین آمده بودم. به عابران پیاده نگاه نمیکرد. روسریاش روی موهایش رها شده بود. باد میرفت لای موهایش. باد موهایش را میبرد. افسانه آنجا مینشست به یادم میآید. یک لحظه، موهای افسانه بلند شد. به یادم میآید. آنجا مینشست. روسریاش، ترازوی دیجیتال مربعی، دفتر بدون جلد. پلهها را بالا رفتم. افسانه مینشست آنجا، به عابران پیاده نگاه نمیکرد. پلهها را بالا نرفته بودم. پلهها را پایین آمده بودم. پایین آمدم. یک سال نگذشته بود. یک سال گذشته بود. یک سال گذشت. یک لحظه بود. باد میرفت لای موهایش، روسریاش رها شده بود روی موهایش. یک لحظه بود. یک سالی که گذشت یک لحظه بود. پل یک لحظه بود . پلهها یک لحظه بود. به یادم میآیدهایم یک لحظه بود. ترازوی دیجیتال مربعی یک لحظه بود. روسری آبی یک لحظه بود. باد یک لحظه بود. موهای بلند افسانه یک لحظه بود. باد یک لحظه بود. افسانه یک لحظه بود. از پلهها بالارفتنم یک لحظه بود. یک سال گذشت از پلهها پایین آمدم. به یادم میآید. یک سال گذشت، ترازوی دیجیتال، پل پلهها به یادم میآید بالا نرفتم، پایین نرفتم. پلهها را گم کرده بودم پلهها را باد برده بود یک لحظه آنجا به یادم نمیآید. به یادم میآید روسریاش آبی بود. رها شده روی موهایش، موهایش بلند شده بود یک سال گذشت. جلد دفتر افسانه را باد برد. مینشست آنجا، ترازوی دیجیتال جلویش بود. دفتر بدون جلد داشت. به عابران پیاده نگاه نمیکرد. ترازوی دیجیتال محو شد، روسری آبی محو شد، پله محو شد، پل محو شد، موهای بلند افسانه محو شد. یک سال گذشت، یک لحظه محو شد، بالارفتنم محو شد. پایینآمدنم محو شد. بالا نرفته بودم. پایین نیامده بودم. باد محو شد. عابران پیاده نبودند. افسانه به عابران پیادهای که نبودند نگاه نمیکرد.
باد محو شد، افسانه دست باد را نگرفته بود. افسانه محو شد. رنگ آبی روسری محو شد. بلندی موهای افسانه محو شد. گلهای روی روسری محو شد. جلد دفتر محو شد. دفتر محو شد. افسانه محو شد. انگشتم محو شد. دستم محو شد. از بین رفتم، محو شدم نبودم، نیستم. نخواهم بود. یاد من محو شد، یک لحظه افسانه آنجا مینشست. به عابران پیاده نگاه نمیکرد. عابران پیاده. عابران پیاده نبودند. افسانه نگاهشان نمیکرد. باد عابران پیاده را نبرده بود. افسانه آنجا مینشست به عابران پیاده نگاه نمیکرد. به یادم میآید دفتر بدون جلد داشت. روسریاش آبی بود. پلهها را بالا رفتم. یک سال نگذشت. یک سال گذشت. موهای افسانه بلند شده بود. مدادرنگی نخریدم. دفترنقاشی نخریدم. افسانه آنجا مینشست. پل، پلهها، پلهها را بالا نرفتم، پلهها را بالا رفتم، پلهها را پایین نرفتم، پلهها را پایین رفتم یک لحظه به یادم آمد افسانه آنجا مینشست. یک ترازو جلویش بود، دیجیتال بود، مربعی بود. به یادم میآید یک لحظه موهای افسانه بلند شده بود.
این نوشته در یک دفتر بدون جلد در سالن بیمارستان اعصاب و روان شهید رجایی کرمان پیدا شد.