برلین
چشم‌های بی‌خوابی دارد
و کافه‌های تهران هر شب
ادایش را در می‌آورند

من
صدای خشک شدنم
که تا صبح
هزار کافه‌ی مغشوش را
بغل می‌کند و می‌نوشد
و فردا
بر پله‌های «خواجو» بیدار می‌شود

برلین
رود‌ عمیقی دارد
و «زاینده‌رود» گاهی
ادایش را در می‌آورد‌

یک‌شنبه‌های معلّق
جمعه‌های دنباله‌داری هستند
که بدون ویزا از مرز گذشته‌اند
و ما را
تا هزار کابوس نوری
تنها نمی‌گذارند

اینجا
هر یکشنبه
طرح «زوج و فرد» است
و از شرق به غرب
هزار مأمور «اِشتازی»
از سایه‌‌ام
سراغ خروجی «حکیم» را می‌گیرند

برلین
زخم‌های عمیقی دارد
و خیابان‌های تهران هر سال
ادایش را در می‌آورند

به سلامتی شب
که هر روز
از «جوانمرد قصاب» سوار می‌شود
و در «الکساندر پلاتز» بر پله‌ها می‌نشیند
و رو به من می‌گوید:
مطمئن باش محسن
ایستگاه بعد
«تجریش» است!

محسن عاصی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *