باهم خیال شهر را سرگیجه می‌پاشیم
وقتی خیابان‌های بندر دورِمان چرخید

وقتی دویدم سمت هرمزگان آغوشت
لنگر به لنگر، موی من، دست تو را پیچید

وقتی که لبخندت چراغِ سبز روشن کرد
رد می‌شویم از زرد و قرمزهای آزادی

بلوارِ چشمِ ساحلی را زود می‌بندیم
یک شب کنارِ بهت لنگرگاهِ صیادی

یک شب که دریا در سرش امواج وحشی نیست
آهسته از لب‌های ساحل کام می گیرد-

در جورچینِ سایه‌ای پاداده در مهتاب
من تکّه‌تکّه در تنت آرام می‌گیرد

می‌رقصمت در ضربه‌های تن تَنِ لیوا
از بازیِ «اهلِ هوا» تا «زارِ» جاشوها

می‌رقصمت در جِنگ جِنگِ سرکشِ خلخال
تا جبهه‌ی دلواپسی در چشم خالوها

دلواپسی‌ها، پای طوفان را نمی‌بندد
تا بی‌هوا، افتاده دستت لای لیمو‌هام

از رفتنت در صخره‌ها بدجور می‌ترسم
«هی هی، مراقب باش انگشتت، النگوهام»

می‌خوابمت در شعرهای خسته‌ی «رامی»
با بغضِ هرشب مانده در«گل‌های داوودی»*
شرجی به شرجی بالشم را زیر می‌گیرم
وقتی ببینم تو، فقط رویای من بودی

دنیا به قدر تخم ماهی‌هاست وقتی ‌که
قرمز بخواهی، ماهیِ خاکستری باشم

هر شب کنار لنج تو راهی شوم اما
روز سفر با ناخدای دیگری باشم

سارا سلماسی

*ابراهیم منصفی «رامی» ترانه سرای بندرعباسی که
«گل‌های داوودی» از ترانه‌های اوست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *