“الغیاث از زمان سرگردان در ضمیری که ناخودآگاهم!”[1]
نقد و تحلیل شعری از سید مهدی موسوی
سپهر خلیلی
قبل از هرچیز و هرگونه خوانشی از متن، باید به این نکته توجه داشته باشیم که در فضای غزل پستمدرن، با آثاری مقابل هستیم که در خلق آنها پشتوانهی نظری فراوانی وجود دارد و در فضای شعر فارسی، از بهترین کیسهایی هستند که میتوان آنها را برای بیان مباحث تئوریک بهکار برد و درواقع فهمشان جز با این ممکن نیست. پس قبل از خوانش، به پیشینه و ابزار نقد میپردازیم.
رولان بارت[2] در یکی از مقالات معروفش “لذت متن”[3] متون را به دو دستهی خواندنی و نوشتنی تقسیم میکند. او بر این عقیده است که لذتبخشترین متنها، متونی هستند که مخاطب را در تکمیل و خلق آن در ذهن خود شریک میکنند. اما این شریک کردن به چه شکل صورت میگیرد؟ علم تاویل (هرمنوتیک) به ما میگوید هر متن به تعداد مخاطبینی که دارد نوشته میشود. درواقع چنین امکانی در متون علمی که نقطهی مقابل متون هنری قرار میگیرند بسیار ناچیز است. و درواقع در آن دسته از متون، این مسئله تحت عنوان ایراد مطرح میشود. اما در هنر اینگونه نیست، درواقع مخاطب از متنی لذت میبرد که به او این اجازه را میدهد که هرجور دلش میخواهد آن را بنویسد، خودش را جای شخصیتها بگذارد، وقایع راوی شعر و زندگی خودش را یکی و فرافکنی کند و کارهایی از این دست. بررسی این پروسه مربوط میشود به رویکردی در نقد روانشناختی[4] تحت عنوان “نقد تبادلی” که به بررسی رابطهی میان متن و مخاطب میپردازد و موازی است با پدیدارشناسی[5] مخاطب محور. از اصلیترین منتقدان/ روانشناسان این رویکرد میتوان به “جان هالند”[6] اشاره کرد که البته چندان موضوع مورد بحث در این نقد نیست.
هر کلمهای که روی کاغذ و در یک متن وجود دارد یک دال است که بر مدلولی بیرونی اشاره دارد. مثلاً اگر در متنی گفته میشود “گربه” تصوری که مخاطب از گربه دارد مدلول آن است که خارج از متن قرار دارد. اما هیچوقت گربهای که در مغز دو نفر وجود دارد یکسان نیست. اولین کسی که بحث نظام دال-مدلولی را پیش کشید فردینان دو سوسور[7] بود، بعدها نظریهی او توسط نظریهپردازان فراوانی بسط داده شد و هریک مبانی خاصی برای درک یک متن ادبی تبیین کردند. هر دال، یک نشانه است. با درک نشانهها میشود یک متن را نقد کرد. در بررسی انواع و تعداد نشانهها مدلهای فراوانی وجود دارد، اما با مثال واژهی “گربه” که در این شعر هم کارکرد فراوانی دارد شروع میکنیم.
“چارلز پیرس”[8] که از پیشگامان علم نشانهشناسی[9] محسوب میشود نشانهها را به سه دست نقسیم میکند، البته او این سه را جدا از هم نمیدانست و معتقد بود که هر سه غالباً با هم تداخل و حضور مشترک دارند و صدالبته این مسئله از متنی به متنی دیگر متفاوت است. درواقع همهچیز در سایهی قراردادهای ذهنی است.
1- نشانهی شمایلی، درواقع این نوع نشانه صرفاً وظیفه دارد که با وجود یکسری شباهات عیناً مدلولش را بازنمایی کند که در پایینترین دستهی ارزش هنری قرار دارد. مثلاً فرض کنیم مردی میخواهد گربهاش را نقاشی کند و این هدف را دارد. او عین همان را در هنرش روی بوم بازنمایی میکند، بدون اینکه از لحاظ هنری اهمیت خاصی داشته باشد.
2- دومین دسته نمایهها هستند. درواقع مهمترین مبحث که در ادامه و با ذکر مثال از همین شعر در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد همین است. نمایهها به مخاطب اجازهی خوانش و کشف میدهند و دلالت دارند بر وجود یک مدلول دیگر. مثلاً وقتی شاعر مینویسد: “جیغ یک گربهام و زندگیام در گونیست” درواقع با آوردن لفظ “جیغ یک گربه” خود به خود گربه را در ذهن مخاطب میسازد. به این مسئله مفصل خواهیم پرداخت.
3- دستهی سوم نمادها هستند. اینکه آیا نماد در هنر جای دارد یا یک بحث سلیقهای است و ربطی به مبحث این نوشته ندارد اما آنچه اهمیت دارد این است که یکسری نمادها به دلایلی خاص و با توجیههایی خاص قرارداد شدهاند از ضمیر ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها گرفته تا قراردادهای یک دورهی خاص. مثلاً گربه به دلیل دلالت شمایلیای که به نقشهی ایران دارد نماد ایران در نظر گرفته میشود و این مسئله خود به خود برخوانش مخاطب از اثر تاثیر میگذارد.
رولان بارت هم تقسیم بندیای مشابه دارد، او بهجای نشانههای شمایلی از معانی اولیه استفاده میکند و بهجای نمایهها از معانی ثانویه. مثلاً در شعر دیگری از سید مهدی موسوی، شاهد چنین بیتی هستیم: “دیگر چه گویم؟ دوستانم یک به یک مردند/ در کشوری که گربهاش را موشها خوردند” معنی اولیهای که میتوان از این بیت برداشت کرد این است که راوی دوستهایی داشته که یک به یک در کشوری که گربهاش را موشها خوردند مرده اند! درست عین متن. اما اتفاق شاعرانه آنجا افتاده که با توجه به کانسپت کلی متن و اتمسفر سیاسی آن گربهای که موشها آن را خوردند نمادی میشود از بخشی از شرایط حاکم. از طرفی در نمادهای قراردادی، گربه و موش نمادهایی بهشدت سیاسی هستند که در ادبیات دورهی کمونیستی روسیه میتوان مثالهای آن را فراوان دید که معروفترینش “مرشد و مارگریتا” از “میخائیل بولگاکف”[10] است.
با این اطلاعات که بخشی از پیشفرض ما هستند که در ادامه و در شعر و با کمک آن بسط داده خواهند شد، شعر را بخوانیم:
جیغ یک گربهام و زندگیام در گونیست
بغض را میکنم و گریهی من قانونیست
شب شده میروم از خواب به رؤیایی که…
خواب، خونی و شبم خونی و رؤیا خونیست!
آنچه گفتم شدی و آنچه نگفتم بودی
گربهی مرده شدم، گریهی جفتم بودی
نه لبی مانده به بوسه، نه لبی روی لبی
منم و استرس و خاطرههایی عصبی
مثل یک بغض گلوگیر، پُر از لختهی خون
تف شدم از شب غمگین تو با بیادبی
خسته از قبل، ولی خستهتر از آینده
تف شدم بر سر سیگاری ِ تو با خنده
دشمنانم وسط ِ کوچه معطّل بودند
و رفیقان که همه بر سر ِ منقل بودند!
آسمان، دود… خدا دود… رفیقانم دود…
اوّل قصّه یکی بود و یکی باز نبود
وسط ِ سطل زباله، وسط ساعت هشت
گربهای بود که دنبال غذایی میگشت
قرص را میخوری و پُر شده از سردردی
در زمان عوضی رفته و برمیگردی
آخرین وقت نمازی و اتاقی غصبی!
خسته از اینهمه تردید به من میچسبی
مثل یک گربه که رؤیاش پلنگی بوده
مثل خوابی که تهش صبح قشنگی بوده!
در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم
بغلم میکنی و در بغلت میسوزم
قرص ماه منی و حل شدهای در آبم
بغلم میکنی و در بغلت میخوابم
دهنم بسته شده از لب تو، از سُرب ِ …
شب ولگرد در آغوش هزاران گربه!
سید مهدی موسوی
دانستههای بالا در نقد ادبی ما را برای رسیدن و فهم رویکردی به اسم “نقد ساختارگرا” آماده میکند. در نقد ساختارگرا متن را به اپیزودهای مجزا تقسیم کرده، دلالتها و پیوند بین این اپیزودها را بیرون کشیده و خوانش خود را از آن ارائه میدهیم. “آنچه شعر مهدی موسوی را از آنها متمایز میکند استفاده از این تکبیتها به مثابهی مونولوگی برای نمایاندن حالت درونی راوی و پیشبرد روایت است که به گونهای ساختارمند و درجای مناسب در شعر قرار میگیرد”[11]
ممکن است در خوانشی سطحی و صرفاً فستفودی از این شعر این پرسش ایجاد شود که: “چرا انقدر ابیات آشفته بودند؟ چرا نمیشد یکدست متن را خواند؟ اصلاً ربط بینشان چهقدر بود؟” و ممکن است این برداشت غلط ایجاد شود که شعر با منطق استقلال ابیات سروده شده است، اما درواقعً همین تعمد ماجراست که مخاطب با کمی فکر به همان سوالها و بعد از بارها و بارها بازخوانی میتواند شعر را بفهمد و اینکه چه قصه و روایتی پشت آن نهفته است.
برای فهم شعر و نقد ساختارگرا در ابتدا باید مرکزیت شعر و درواقع موتیف مقید آن را کشف کیم که همهی پارهها را به هم و در یک پکیج متصل میکند. اما فهم آن نیاز به بازخوانی و بازخوانی چندباره دارد، کمکم مخاطب در ذهن خود ارتباطات را کشف میکند، بازیهای زبانی حاکم در ذهنش را به شعر فرافکنی میکند و با آن یکی میشود و به “لذت متنی” میرسد، درواقع بارت در همان رساله از همین ویژگی و پیچیدگی از امتیازات یک متن نام میبردد که مرتبط است با اینکه نشانههای متن “نمایهای” باشند.
فرض کنید یکی از دغدغههای اصلی زندگیتان مسائل سیاسی کشورتان است و جرم سیاسی دارید، از طرفی در رابطهی عشقی شکست خوردهاید. شبی سرخورده و افسرده، در خانهای که مال خودتان نیست و “غصب” کردهاید نشستهاید. برای فرار و فراموشی پناه میبرید به مواد مخدر و ماریجوآنای سیگاری. سیگاری را میکشید، یک… دو… سه کام، تلویزیون را روشن میکنید، ساعت هشت و نیم است و اخبار بیست و سی شروع شده. آهسته میروید کنار پنجره، گربهای در سطل زباله دنبال غذا است. داخل کوچه چند مامور را میبینید که آمدهاند دنبالتان. ناگهان مواد مخدر اثرش شروع میشود، تمام تصاویر درهم میشوند، مدام از یک چیز به چیز دیگر پرت میشوید، آشفتهاید، ترسیدهاید، افسردهاید، سه کام از سیگاریتان میگیرید، گربه میآید جلوی چشمنتان، فکر میکنید چقدر زندگیتان مثل هم است، اخبار دارد یکضرب چیزهایی میگوید که آزارتان میدهد، خاطرات معشوقهتان مدام جلوی چشمتان میآید، تمام تصاویر دورهم میچرخند و جای خود را به هم میدهند، سهکام از سیگاریتان میگیرید، میخواهید نماز بخوانید! یادتان میآید نماز در اتاق غصبی حرام است! اما دشمنانتان در کوچه منتظرند و وقت ندارید و آخرین وقت نماز است! بهنظرتان میآید شب یک موجود ترسناک است که بدنش از سرب است، مثل اسلحهای که میگذارید روی لبتان، آخرین بازی که معشوقهات را بوسیدی یادت میآید، سر سربی اسلحه را فشار میگذاری در دهانت و…
از شاخصههای اشعار مهدی موسوی، توجه شدید به قصهنویسی و فهم و درونی کردن آن است و سپس کشف فرم شعری تازه از دل آن با شناخت ژانر مدنظر، درواقع میتوان این هنر را از اصلیترین میراث مهدی موسوی برای شعر فارسی دانست که هرگز پیش از او با این جدیت انجام نشده بوده. اشعار او را نمیتوان فهمید مگر با اینکه از مولفههای داستانی مثل شخصیتپردازی و لحن، زاویهی دید، پلات، تغییر زاویه دید و زمان غیرخطی و… درک کامل داشته باشیم. “براهنی”[12] در کتاب “قصهنویسی”[13] ساختمان یک قصه را به 4 بخش تقسیم میکند مکان، زمان، پلات، فرم. درواقع تمامی این مولفهها در دل اثر حل شدهاند و خود به خود در ابیات بهجای اینکه توصیف بشوند، ساخته میشوند.
درواقع میتوان جملهی معروف هنری جیمز[14]: “توصیف نکن، نشان بده!” را معادل به کار بردن نشانههای نمایهای دانست که کاملاً در آثار مهدی موسوی با “اجرا” به چشم میآیند. از اصلیترین نمایههای این شعر که بارزترین آنهاست اجرای مسئلهی مصرف ماریجوآنا است. اگر شاعر مینوشت: “مصرف ماریجوآنا باعث میشود که همهچیز برای ما آشفته بشود، رسم است که ماریجوآنا را با سه کام استعمال میکنند. گربه نماد ایران میتواند باشد و اعتیاد میتواند شمایل تمثیلی بگیرد (مثل فیلم مرثیهای برای یک رویا از آرنوفسکی[15]) و با فلسفهی پستمدرن مرتبط شود و…” هیچ لذتی برای مخاطب ایجاد نمیشد و مهمتر از همه اینکه حس درست انتقال پیدا نمیکرد.
“آسمان، دود… خدا دود… رفیقانم دود…”
“خواب، خونی و شبم خونی و رؤیا خونیست!”
اما در سطرهایی از این دست با کشفی شاعرانه به اجرا دستیافتهایم و شاعر توضیح نداده. و مهمتر از همه اینکه متن “نوشتنی” است، یعنی مخاطب میتواند هرجور دلش میخواهد این را تفسیر و همذاتپنداری کند و لذت ببرد. چراکه مصادیق فراوانی در مدلول، برای دال بیان شده در بیت وجود دارد. از طرفی برای مخاطبی که میخواهد تاویل اصلی اثر را کشف کند با لفظ “سیگاری” در چندجا کلید داده شده است. اجرا در این شعر تنها به همین محدود نشده و تقریباً در همهجا میتوان دید که در ادامه با تکیه برآرای “ژرار ژنت” به تکنیکهای به کار رفته در این راستا خواهیم پرداخت.
پس نه تنها شعر ساختار محکمی دارد، بلکه همین بیساختار نمایی در فرم بهکار رفته، نشانه است از تناسب فرم با محتوای مدنظر. همانطور که پیشتر نوشته شد، نشانهها خود باز میتوانند نشانهای دیگر باشند، مثلاً اجرای مربوطه نمایهای هست از اعتیاد، اما همان اعتیاد و مصرف مواد مخدر، خود میتواند معانی ثانویهی فراوان داشته باشد و لایههای مختلفی از متن را باز کند.
پیش از پرداختن به وجه تمثیلی اثر میتوان به بارزترین نشانههای آن اشاره کرد. عشق شکستخورده، روایت موازی راوی با گربهها و اینهمان شدنشان (از دیگر تکنیکهای داستانی بهکار رفته در شعر)، مواد مخدر، گربهای که در ساعت اخبار غم نان دارد، کهنالگوهای شب و صبح و نماز در اتاقی غصبی، آخرین وقت نماز بودن، همه دالهایی هستند که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و هرکدام با بینامتنیت با مدلول انتخابی میتوانند تعبیری داشته باشند. اما نمیتوان از آنها به عنوان کلیدهایی که ما را از قصهی سطح به لایه میرسانند چشم بپوشیم. گربه میتواند نمادی باشد از ایران، نماز در اتاقی غصبی میتواند به فراروایت مذهب اشاره داشته باشد و غصبی بودن از فراروایت استعمار، اخبار به فراروایت سیاست، گرسنگی به فراروایت مشکل اقتصادی و شکست در روابط عاشقانه نمادی از خوشبختی از دست رفته و… که در کنار هم یک نگاه جامعه/سیاست شناسانه را در اثر بهوجود میآورند که از دل لایهی سطح موفق بیرون آمده.
از دیگر نکات مهم در این شعر جنس تشبیه به کار بردن است، تشبیه میتواند در چند سطح باشد، “ایران در غم مثل گربهای گرسنه است!” در سطح بعد، “ایران مثل گربهای گرسنه است!”، در سطح بعد، “ایران گربهای گرسنه است”، همانطور که میبینیم هرچه توصیف کمتر میشود بر تعداد مدلولها و مصادیق افزوده میشود و بار بیشتری بر دوش مخاطب گذاشته میشود و متن شاعرانهتر میشود، درنهاییترین شکل تشبیه میرسیم به “ایرانِ گربهی گرسنه!” اما با حذف ایران، میتوانیم به استعاره برسیم که یک پله بالاتر است: “گربهی گرسنه!”
اما اوج هنر و شاعرانگی این است که گربهی گرسنه تبدیل به یک شخصیت بشود که در داستان، و در پارهروایتی موازی تنفس و زندگی میکند و تکتک اعمالش نماد میشود و این باز در یک قصهی دیگر قرار میگیرد و همهچیز بهشکلی شگفتانگیز به هم متصل میشوند، مصداق بارز این را میتوان در ژانر سینما و داستان دید، که سید مهدی موسوی در شعر فارسی جزو تنها اشخاصیست که اینها را از ژانری دیگر وام گرفته و درونی کرده است.
نمیتوان از نقش زبان در این شعر و بازیهای زبانی چشم پوشید، درواقع کارکرد بازی زبانی در شعر مهدی موسوی مثل کارکرد لایههای معانیست، هیچوقت به سطح ضربه نمیزند و کاملاً در اثر حل میشوند. و شاید مخاطب اصلاً متوجه نشود که در بخش عمدهای از جملات قواعد نحوی زیرپا گذاشته شده و چهبسا بدون درهم ریختن قواعد سعی در کشف ظرفیتهای زبان صورت گرفته:
“بغض را میکنم و گریهی من قانونیست”
“شب شده میروم از خواب به رؤیایی که…”
“گریهی جفتم بودی”
“وسط سطل زباله، وسط ساعت هشت”
اینها چند مثال بود. آنچه مشهود میباشد این است که در خوانش اول اصلاً ممکن است مخاطب متوجه نشود که سطری چندتاویله خوانده و اگر دارد متن را بلند میخواند ممکن است بغلدستیاش تعبیری کاملاً متفاوت داشته باشد. از طرفی، تعامل فرم با محتوا که در کل اثر شاهد آن هستیم در بیت آغازین کاملاً مشهود است،”بغض را میکنم و گریهی من قانونیست”، جملات کمی گنگ و ناروان هستند، چراکه راوی در دنیایی کاملاً ذهنی دارد سیر میکند!
از تاثیرات مواد مخدر، غیر خطی شدن زمان، آشفتگی و… برای شخص است. اما برای اجرای آن چه تکنیکهایی به کار میرود؟ زمانی که در هنر ادبیات با آن مقابل هستیم زمانی شهودی است، یعنی کاملاً متفاوت است با زمان تقویمی و قراردادی. فلاسفهی متعددی دربارهی آن نوشتهاند اما شاید راحتترین توصیف با مثال باشد، “مارسل پروست” در رمان معروفش “در جستجوی زمان از دست رفته”[16] دهها صفحه را اختصاص داده به عبور یک کارگر جنسی از خیابان که از لحاظ تقویمی چند دقیقه هم طول نمیکشد. درواقع ریتم زمان کاملاً متغیر است در یک اثر و بستگی به شهود پشت آن دارد. طبیعیست که وقتی میخواهیم ملال را نشان بدهیم، باید کلماتی بنویسیم که مخاطب حوصلهاش سر برود.
“ژرار ژنت”[17] سه وجه برای زمان قائل شده است، توالی رویدادها، تداوم و بسامد
1- توالی رویدادها چیدمان وقایع و نوع روایت ما است. مثلاً فرض کنید درحال تعریف کردن خاطرهای از یک مسافرت هستید. از اینکه به دریا رفتید میگویید و بعد ناگهان میگویید، دوستم که الان بیرون است آنموقع… درواقع در این روایت شما توالی خطی و جز به جز را درهم شکستهاید و به یک “زمان پریشی” رسیدهاید. اما واقعهی “از پیش انگاشته شده” زمان معین خودش را دارد. در این شعر ما متوجه میشویم راوی در یک زمانی در یک جایی بر مبنای تقویم درحال استفاده از مواد مخدر بوده. این زمان از پیش انگاشته شدهی ما در شعر است. بهگفتهی “ژنت” زمانپریشی عیب نیست، درواقع میتواند به “شهود”[18] و “کشف شاعرانه” کمک کند که از فیلتر اجرا میگذرد. برای همین است که ما در اثر شاهد “زمان پریشی” هستیم. توالی رویدادها در شعر تعمداً بههم ریخته است، راوی از گربهها میگوید، بعد از معشوقهاش، بعد گربهها یادش میرود و بعد ناگهان یادش میآید داشته چه میگفته و دوباره میرود سر گربهها و این سیکل فراموشی-یادآوری و فراموشی مجدد اتفاقیست که برای مصرف کنندگان ماریجوآنا اتفاق میافتد.
2- تداوم، شاید بارزترین و معروفترین مثالش در ادبیات کلاسیک ما سطر “خواب نوشین بامداد رحیل” از سعدی باشد، که برای رساندن حس خواب و خلسه از یک ترکیب به اندازهی کل مصرع استفاده کرده و در تمام آن تداوم دارد. در این شعر، شاهد این تکنیک هستیم، بهفرض وقتی راوی از سیگار کامهای کوتاه میگیرد کلمات بسیار کوتاهکوتاه و ضربهای و بدون تداوم میآیند و بههیچوجه از ترکیب استفاده نشده است: “آسمان، دود… خدا دود… رفیقانم دود…”
3- بسامد همانگونه که از نامش پیداست چیزی مشابه تکرار یک موتیف است. به چند شکل یک واقعه در اثر بروز پیدا میکند، نقل منفرد، نقل غیر منفرد که نشان از این دارد که راوی چندبار یاد یک مسئله میافتد. “قرص خوردن” در شعر یکبار اتفاق میافتد و یکبار بیشتر موتیف قرص را شاهد نیستیم، اما دود گرفتن و یاد گربهها افتادن در جایجای اثر تکرار میشود.
مباحث علم روایتشناسی و ژنت بسیار گسترده هستند و ابعاد فراوانی دارند. میشود چندین و چندین و چند صفحه را به بررسی تکنیکهای اثر از این منظر اختصاص دارد که در این مقال نمیگنجد. روی هم رفته، میتوان گفت این شعر جزو بهترین اشعار شعر فارسی از چند حیث است که جای پژوهش بسیار دارد، از پرداختهای داستانی و تکنیکهای بهکار رفته در لذت متن گرفته تا فرم انتخابی آن و… همه و همه دست به دست هم میدهد که به جرئت اعلام کنیم این شعر از پختهترین شعرهای امروز است که تمامی وجههای آن موفقیتآمیز پرداخت شده است. بارها در کتابهای آموزش ادبی خواندهایم که معلومات عمومی برای یک هنرمند از مهمترین چیزهاست که به او در کشف ارتباطات کمک میکند. بههمین خاطر است که میتوانیم بگوییم این دسته اشعار بهترین کیسهای ممکن برای نقد ادبی هستند و دهها نظریه و تئوری مختلف در دل آن حل شده و میتوان از آن بیرون کشید. شاید میتوان این را مدیون سواد شخصی مهدی موسوی دانست که خودش منتقد و معلم تئوری ادبیات است که به او در خلق هنر و کشف ارتباطات کمک میکند.
پانویسها و منابع:
[1] عنوان متن وامگرفته شده از مصرعیست از مهدی موسوی
[2] Roland Barthes، نظریهپرداز ادبی و فیلسوف فرانسوی بود که بخش عمدهي نظریات او به عنوان مصالح تئوری ادبیات امروز به کار میروند. معروفیت او بیشتر به علت نظریهی معروفش، “مرگ مولف” است.
[3] Le Plaisir du Texte، 1973
[4] شاخهای از نقد ادبی است که از علم روانشناسی وام میگیرد.
[5] Phenomenology، علمی که توسط ادموند هوسرل پایهگذاری شد و پدیدهها را از آنجهت که وجود دارند بررسی میکند. این علم بر نقد ادبی تاثیر گذاشت و بسط داده شد.
[6] John L. Holland، روانشناس آمریکایی
[7] Ferdinand de Saussure، زبانشناس معروف روسی که از مهمترین چهرههای تاریخ علم و ادبیات است و نظریاتش پایهی بسیاری از تئوریهای ادبی قرار گرفت.
[8] Charles Sanders Peirce، دانشمند و فیلسوف آمریکایی که نه فقط بر ادبیات بلکه بر بسیاری از علوم تاثیر گذاشته است.
[9] Semiotics، علم بررسی نشانهها و نمادها، از علومیست که توسط سوسور پیریزی و بعدها بسیار گسترش پیدا کرد.
[10] The Master and Margarita، به باور بسیاری این اثر در شمار بزرگترین آثار ادبیات روس در قرن بیستم است. بیش از صد کتاب و مقاله دربارهی این کتاب نوشته شده است.
[11] بندی وامگرفته شده از نقدی با نام “خانهای ساخته از عشق و کتاب و کاغذ” بر شعری از سیدمهدی موسوی (عنوان این نوشته هم هم از اشعار اوست)
[12] از مهمترین چهرههای تاریخ ادبیات ایران است، او به عقیدهي بسیاری پیشگام نقد ادبی در ایران محسوب میشود و نظریات امروز ادبیات را به ادبیات فارسی برای اولینبار معرفی کرده است. البته طبیعیست که امروزه علمی که او به ادبیات فارسی معرفی کرد بسیار پیشرفت کرده باشد و بخشی از نظریات خودش را هم به چالش بکشد! از معروفترین کتب او، طلا در مس است که در زمینهي نقد ادبی و بررسی شعر فارسی نوشته شده است.
[13] کتابیست که از برخی جهات میتوان آن را موازی و مشابه طلا در مس دانست، اما در زمینهي قصهنویسی. البته از نقدهای وارده بر این کتاب این است که در بسیاری از جاها دیدگاههای شخصی خودش را دخیل کرده و از متن علمی فاصله گرفته است.
[14] Henry James نویسندهي انگلیسی زبان که علاوهبر نوشتن داستانهای پیشرو در عصر خودش، در زمینهي تئوری ادبی هم دیدگاههایی ارائه کرده است.
[15] Requiem for a Dream، عنوان فیلمیست از دارن آرنوفسکی فیلمساز آمریکایی، فیلم قصهای با محوریت اعتیاد دارد اما اعتیاد در آنجا خود تمثیل قرار گرفته از رسانهها و فراروایتهای مدرن. محتوای فلسفی اثر تحت تاثیر آرای فلاسفهي پست مدرن و مخصوصاً “بودریار” است.
[16] In Search of Lost Time، رمانی هفت جلدی از مارسل پروست (Marcel Proust) نویسندهي فرانسوی. از مهمترین آثار تاریخ ادبیات است که بسیاری از منتقدان و فلاسفه در کتب خود به آن پرداختهاند.
[17] Gerard Genette، نظریهپرداز فرانسوی که از افرادیست که نظریات زبانشناختی پیش از خود را بسط داد و زیرشاخههای تازهای به آن افزود. از معروفترین آرای او دیدگاهیست که دربارهي مسئلهي زمان در آثار ادبی ارائه کرده.
[18] Intuition، شهود از اصطلاحات مهم در فلسفه است که نوعی “آگاهی بیواسطه” دانسته میشود. از مطرحترین آرای موجود در این باره نظریات برگسون فیلسوف فرانسوی است که شهود را آگاهی درونی از یکچیز و بالاترین سطح دانش میداند.
فوق العاده ای سپهر❤️❤️❤️
فقط نقد نبود،آموزش عملی و علمی نقد شعر بود…
از بهترین مثال هاییه که میتونیم بزنیم تو سر اونایی که حرفای دهن پرکن تو خالی میزنن.
کدوم کلمه میتونه ازت تشکر کنه؟مرسی؟ممنون؟متشکرم؟سپاس؟ هیچ کدومشون…
خسته نباشی آقای خلیلی
کاملا علمی و جامع و بروز
به امید اینکه جامعه هنری ما قبل از دست به قلم شدن سواد علمی و زمان مطالعشونو ارتقا بدن
درود جناب خلیلی ، بسیار شایسته بود . متشکرم .